به نقـش دلـم نقش یک گربه بود
که هرکـس زآن قـوّت او را ربود!
سـخن از دلـم بود وُ ایران من
که شـد همـچواین قلب ویران من
بگفـتند این گربه بس بی حیاست
به پای محـبت بسی بی وفاسـت
روایت به تاریخ ما این نبود
وگر اجنبی پا به ایران گشود
قـدم در قـدم گفـته تاریخ ما
که دشمــن شده درجهان میخ ما!
چو ایران ندارد ز هرکس هـراس
شمـال وجنوبـش ویا ترُک و فارس
ز کُرد وُ ز ایرانی وهرکه هـست
همـین مردمی پای ایران نـشست!
جوانـش چو ایرانی با خـداسـت
حساب وکتابـش ز کافر جـداسـت
وگر گربه ایم وُ دراین سرزمین
دراین جایگه ، حـرمت خود ببین
توایرانی وُ قـلب تو آریاسـت
حــساب تو از کل عالـم جـداسـت
چو گفتی منم مـرد ایران زمـین
ویا شیر زن ؛ مام ؛ وُ همپای دین
به ایران خـود قلـب آزاده باش
که ایران نـبیند ز دشمــن خـراش
وگررفته راهی، مـشو خوار وپست
که ایران نگاهش به دسـت تو اسـت!
مـ-نوتـو اگــر در جهان ما شـویم
به عــشق و محـبت اهورا شـویم
فـرزانه شـیدا
یکشنبه 21 تیر ۱۳۸۸
وبلاگهای فرزانه ف.شیدا)
http://farzanehsheidaa.blogfa.com