چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

کوچه های سرگردونی...یا کوچه های رفتن؟!

کوچه های زندگی

اگر من من بودم در کوچه های زندگی

اگر تو تو بودی در خیابانهای گذر

 هیچگاه زندگی اینگونه دلتنگ  نبود

و هر گز گذر فصلها اینچنین

 بی رنگ نمیشد

 از:ف.شیدا 


کوچه های سرگردونی...یا کوچه های رفتن؟!

گاهی تو کوچه پس کوچه های زندگی گم میشیم گاهی نمیدونیم اصلا اینهمه راه که اومدیم درست بوده یا بکل در کوچه های غریب بیخودی سرگردون شدیم .

گاهی با خودمون یهو میگیم :میدونستم اول کجا داشتم میرفتم

 اما آیا واقعا اینراه که الان دارم میرم همونیه که در شروع تصمیم داشتم برم؟؟!!

اینجا همون "منطقه سرگردونیه" ,که نمیدونی میخوای بازم کوچه رو ادامه بدی ,یا اینکه میخوای همه راهو برگردی ,یا  اصلا   از اول تو دنبال جاده  می گشتی

اما کوچه ها هیچوقت به جاده نرسید !حالا منی که هزار کوچه رو دیدم هزار جاده رو طی کردم و هزار بار ایستادم ,نگاهی به پشت سر انداختم وباز راهی شدم میخوام  ٬دمی با توووو٬  ... بگم: هیچوقت اگر همه کوچه و جاده رو رفتی   و دیدی دیگه بر گشتی نیست

بخودت شک نکن  چون همینقدر که بخودت , کمترین سرزنشی رو کردی

مطمئن باش عامل سرزنش های بیشتری میشه و شایدم هرگز خودتو برای خطاهات نبخشی

 و باعث غم خوردن وناراضی بودن, از خودت میشه ودلیلی برای:

" افسرده گی روحی ","همیشه غمناک بودن", از دست دادن اعتماد بنفس, رفتن به کنج انزوا... و همه اینا باهم یعنی : خودکشی عاطفی وروحی و درونی

 اما به شکلی آهسته و نامعلوم  که هیچکسی جز درون خودت ازش خبر نداره و گاهیم خودتو  هم از اعتراف به این مرگ تدریجی حتی بخودت در نگاه به آینه طفره میری

اما یه چیز همیشه یادت باشه ,« تو باندازه جائی که خدا بهت روی زمین داده

حق زنده بودن ونفس کشیدن وشاد بودن داری ,حق دوست داشتن و دوست داشته شدن "حقی کاملا انسانی و طبیعی", تو حق داری به عنوان انسان آزادی که خدا بهش زندگی داده»

"دور خودت یه خط قرمز بکشی"

وبه  همه و همه  غریبه و آشنا بگی :"این مرز منه ,و کسی اجازه دخول به درون این خط رو نداره".

http://gfx.dagbladet.no/kunnskap/2004/03/05/kronogmynt1_280.jpg

این حق طبیعی هر انسانیه ,که لذت تجربه و نقشه کشیدن رو برای زندگیش ,بعهده بگیره و خودش اگه لازم شد,حتی به طریقه خودش تجربه هارو تجربه کنه  حتی شده سرش به سنگ بخوره وبخوره و دوست داره پولشو بریزه دور یا همه رو خرج کنه یا همه رو پس انداز کنه!

موفقیت وشکست رو به شخصه تجربه کنه

http://www.trim.no/images/artikkel/standard/vinner.jpg

 اما اصلا درست نیست که حق تجربه کردن هم ازش سلب بشه ,چراکه انسان از تجربه هاش درس میگیره .  اینکه من مداوم بشنوم ,تجربه پدر مادر پدر بزرگ مادر بزرگ ,دوست وآشنا رو 

 (که بقولی موهاشون تو آسیاب سفید نشده)

واقعا میتونه تجربه شخصی زندگی من باشه یا من دارمیه کتاب قصه جمع میکنم , باسم زندگی خودم از تجربه دیگران؟!پس خودم چی؟!

من خودم بارها اینجا و در سایتم نوشتم :سخنان بزرگان ومشاهیر جهان رو بخونید یاد بگیرید

اما اینو باید اضافه کنم :خانوم  آقا شما هم لطفا ازش تو زندگی استفاده هم بکنید

تجربه هم بکنید, چرا که منو شما فقط یه کتاب سیار نیستیم که ,مداوم اندوخته های همه بزرگترا رو جمع کنیم  وسری به تائید ,به همه بزرگترا تکون بدیم که بعله احترام شما واجب , حرف روی حرف بزرگتر زدن خطاست ,دل بزرگتر رو شکستن گناهه

و باهمه اینا یه وقت متوجه میشیم درسته اونا هرگز بدمارو نمیخواستن ,اما اونا اونچه رو که خودشون دوست داشتن زندگی کنن ,چون  خودشون نتونستن, روی  بچه هاشون دارن ,پیاده میکنن در واقع زندگی مارو اونا بجای ما  زندگی میکنن:

موضوع این نیست که بدخواه ما هستن نه هرگز اینطور نیست
اما متاسفانه این فقر فرهنگی ماست که حق انسانی هر فردی رو  درخانه وخانواده وجامعه مداوم از آدمها سلب میکنن واسمشو میزارن دلسوزی  با گفتن اینکه ما خوب وصلاح ترومیخوایم بدون شک هدفشونم غیر این نیست
اما متاسفانه استعداد های شخصی وخواست شخصی فرد درنظر گرفته نمیشه وهرکسی خودش بهتر میدونه درچه کار وحرفه وراهی بهتر میتونه موفق باشه وچقدر استعدادانجام این کار واون کار رو داره , چیزی که درایران اصلا بهش توجه نمیشه ومدام درخواست اینکه باید دکتر ومهندس بشی هزاران حرفه ی خوب دیگر رو بکناری میاندازه واستعدادهای بسیاری در رشته های غلط هدر میره .
و گفتن اینکه:

پسرم دخترم درس بخون ,برو دانشگاه , برای خودت کسی بشو!!!

هیچکدوم اینا گفتنش خطا نیست ,علت گفتنش هم جز برای این نیست , که خواهان خوشبختی عزیز خود هستند

اما....اما بسیاری از :( گوش کن ببین چی دارم بهت میگم ها)

بیشتر اوقات یه تهدید یا یه کلام آخره تا یه نصیحت تایه دلسوزی تا یه بفکر آینده آدم بودن!!!

آخ گفتم" دلسوزی"

خوب شد گفتم چون "دلسوزی " خصوصا در میون ما ایرانی ها ,بیشتر معنی دل طرف رو سوزوندن ,از رو دلسوزی زخمشو باز کردن ,از رو دلسوزی طعنه زدن هستش میدونی چرا؟؟؟

چون دلیلش رو هم بهت توضیح میده :اینارو بروت نیآوردم عزیزم که فکر کنی که دارم طعنه میزنم,  یا نمک رو زخمت می پاشم  یا متلک میگم ها.. همش عزیزم بخاطر این بود که بدونی دلم بهت میسوزه اخه تو چرا باید اینجوری این روزگارت باشه , میتونستی خیلی بهتر از این زندگی کنی!!!

_ آره میتونست! اگه این زخم زبونها نبود ,اگه دقیقا این دلسوزیها نبود ,که بیشتر دل رو میسوزنونه که هیچ جگر آدمم کباب میکنه

حالا آخر حرفم یه کلام اینه:

یاد بگیر خودت فکر کنی

یادبگیر خودت تجربه کنی

یادبگیر و حتما فراموش نکن:

***یک انسان باشی یک انسان با وجدان***

اونوقت اگه کوهم روی سرت خراب بشه میتونی سرت رو بالا بگیری وبگی من از خودم از خدام از وجدانم شرمنده نیستم و اونچه در توانم بود برای بهتر شدن زندگیم انجام دادم دیگران هرچی دوست دارن بزار فکر کنن

یادت باشه در زندگی تو خشنودی ورضایت تومهمه نه راضی بودن همه عالم از تو

پس یاد بگیر برای خودت زندگی کنی ,بجای خودش هم برای دیگران  سودمند باشی ,نه وسیله شادی همه در عزای به غم نشستن خودت!!!

اینم نصیحت نبود هرچی دلت میخواد اسمشو بزار ,اما همیشه وقتی به حرفی عمل کن که درون وفکر خودتم باهاش موافق باشه

شادزی وموفق

راهی بسوی قلب توست " راهی "که از قلب تو سرچشمه میگیره.فرزانه شیدا


انجمن صدای اندیشه ی مانا به مدیریت فرزانه شیدا در انتظار شماست:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد