جلد دوم
بخش ۲۲ بیست ودوم
دنباله از بخش پیشین = فیلسوف غایب از نظر*
١- نسخهی اصل
در ترجمهی هر اثر باید نخست مطمئن شد که
آیا مؤلفِ اثر، ویرایش جدیدی از کتاب خود
عرضه کرده است یا نه؟
و پس از اطمینان از این امر به ترجمهی آن اقدام کرد.
متأسفانه مترجم محترم به این نکتهی مهم توجه نکرده است.
همانطور که در آغاز این مقاله گفتیم، وتس کتاب خود
را نخست در زمان حیات بلومنبرگ در سال ۱۹۹۳ منتشر کرد
و سپس در سال ۲۰۰۴ آن را با ویرایش جدید روانهی بازار ساخت.
ویرایش جدید هم از نظر تعداد صفحات و هم از نظر آرایش کاملاً
با ویرایش نخست فرق دارد.
مترجم نیز هیچ اشارهای به این انتخاب و مبنا قرار دادن
ویرایش نخست نکرده است. چنانچه مترجم قصد دارد
کل کتاب را ترجمه کند، توصیه میشود،
ویرایش دوم اثر را مبنای کار خود قرار دهد، تا رنج و زحمتی
که برای ترجمهی این اثر نفیس میکشد، ضایع نشود.
٢- جابهجایی اجزای جمله
یکی از ویژگیهای هر زبان، علیالخصوص زبان فلسفی آلمانی،
این است که با تقدم مکانی بخشیدن به یکی از اجزای جمله
این امکان را فراهم میکند تا بر جزئی از آن تأکید شود.
به عنوان مثال اگر دو جملهی زیر را در نظر بگیریم:
"دیروز به پرویز تلفن زدم" و
"به پرویز دیروز تلفن زدم"،
این دوجمله اگرچه از اجزای یکسانی برخوردارند و
خبر واحدی را منتقل میکنند،
اما تأکید جملهی نخست بر زمان است
و حتی میتوان در برخی مواقع آن را برابر
"همین دیروز بود که به پرویز تلفن زدم"
معنا کرد،
حال آن که تأکید جملهی دوم بر شخص پرویز است
و میتوان از آن معنای " به پرویز من که دیروز تلفن زدم!"
را استنباط کرد. از این رو می باید در ترجمه به این نکتهی ظریف
توجهی کافی داشت
و اجزای جمله را تنها به لحاظ زیبایی و خوشخوانی
در زبان فارسی چندان پس و پیش نکرد،
مگر آن که چارهای جز آن نباشد.
مترجم محترم نخستین جملهی "کار بر روی اسطوره" را
چنین ترجمه کرده است:
"کتاب عظیم بلومنبرگ با عنوان کار بر روی اسطوره
(Arbeit am Mythos) در سال ۱۹۷۹ به چاپ رسید." (ص ٤۰)
ترجمهی ایشان کاملاً درست است جز بیتوجهی به
همان نکتهای که در بالا آمد. در واقع ترجمه میبایست چنین میبود:
"در سال ۱۹۷۹ اثر عظیم دیگری از بلومنبرگ به نام کار ب
ر روی اسطوره (Arbeit am Mythos) منتشر شد." (S. 81)
نویسنده با پیش کشیدن زمان انتشار کتاب چند قصد را دنبال میکند:
-
خواننده بلافاصله متوجهی سال انتشار کتاب می شود.
-
-
توجه به سال انتشار کتاب از آن رو مهم است که بلومنبرگ
-
-
در همین سال کتاب دیگری نیز منتشر کرده است و خواننده
-
-
از این طریق متوجهی میشود که با فیلسوف پرکاری روبروست.
-
-
از سوی دیگر نویسنده با افزودن کلمهی "دیگر"
-
-
(که متأسفانه در ترجمهی فارسی جا افتاده است)
-
-
توجهی خواننده را به این نکته
-
-
جلب می کند که کتاب کار بر روی اسطوره تنها
-
-
یکی از کتابهای سترگ بلومنبرگ است.
-
می بینیم که تمام این معانی با پس وپیش کشیدن
اجزای جمله در ترجمهی فارسی چگونه از دست رفته است.
٣- معادلهای فارسی
از جمله موضوعات مهم هر ترجمه به ویژه ترجمهی
متون فلسفی توجهی کافی به معادلهای فارسی است.
ترجمهی فارسی "کار بر روی اسطوره" به این امر جز
در مواردی معدود توجه داشته است.
در زیر به برخی معادلها که در آنها از این قاعده پیروی
نشده است اشاره میکنیم:
در ترجمه آمدهاست:
"بلومنبرگ از چنین عالمی به "استبداد واقعیت"
(Absolutismus der Wirklichkeit) تعبیر می کند ...
مفهوم استبداد واقعیت ما را به یاد مفهوم استبداد الوهیت
(theologischer Absolutismus) در کتاب حقانیت
عصر جدید میاندازد." (همانجا)
معمولاً Absolutismus / absolutism
را در نوشتارهای سیاسی به "استبداد" یا "حکومت استبدادی"
ترجمه میکنند، هر چند که میان معنا و مفهوم استبداد
در فرهنگهای شرقی و معنا و مفهوم
Absolutismus / absolutism در فرهنگهای مغربزمین
تفاوت هست.
تنها به اشاره بگوییم که Absolutismus / absolutism
اصطلاحی است که در دوران جدید باب شد که در
عین حکومت مطلقهی فردی و بی اعتنایی به اصلاحات سیاسی،
عموماً با اصلاحات اقتصادی و اداری و حقوقی همراه بود،
حال آن که در حکومتهای استبدادی شرقی شاهد
چنین نشانههایی نیستیم. از این رو شاید بهتر باشد حتی
در زبان سیاسی نیز آن را "حکومت مطلقه" ترجمه کنیم
و "استبداد" را برای واژههایی مانند
Tyrannei / tyranny و Despotismus / despotism
به کار بریم.
به هر رو اگر در نوشتارهای سیاسی نمیتوان چنین کرد،
در عرصهی فلسفه میباید واژهای وضع کرد
تا ارتباط میان آن و لفظ "مطلق" absolut حفظ شود،
زیرا در غیر این صورت سخن بلومنبرگ چندان قابل فهم
نخواهد بود.
وی وقتی از پدید آمدن خدای قاهر مطلق در سدههای میانهی پسین
سخن میگوید که جایی برای اختیار آدمی باقی نمیگذاشت
و بر پایهی آن اصطلاح theologischer Absolutismus
را وضع می کند، اگر absolut
را "مطلق" و اصطلاح اخیر را "استبداد الوهیت" ترجمه کنیم،
این پیوند را گسستهایم.
از همین روست که آقای دکتر محمدرضا نیکف
ر این اصطلاح را "مطلقبینی الهیاتی" ترجمه کرده است
که به زعم این نگارنده بر برابرنهادهی خانم فرنودفر
برتری دارد.
بر همین پایه بهتر است Absolutismus der Wirklichkeit
را نیز "مطلقبینی واقعیت" یا "مطلقالعنانی واقعیت" ترجمه کرد
و نه "استبداد واقعیت".
باید خاطر نشان کرد که واژهها به موجودات زنده میمانند
که متولد میشوند، رشد میکنند، معانی گوناگون میگیرند
و ممکن است پس از مدتی مهجور و متروک شوند
و از کارایی و بازدهی بیفتند.
به عنوان مثال در حالی که ما در گذشته میان واژههای
"فهم" و "عقل" چندان تفاوتی نمیگذاشتیم
و هماینک در زبان روزمره نیز این دو
را یکسان به کار میبریم، لیکن با ورود فلسفهی کانتی معانی
این دو دست کم در پهنهی فلسفه گسترش یافته است
و نمیتوان دیگر آنها را مترادف هم به کار برد.
بر همین قیاس میتوان در نظر گرفت
که معنای مطلق و ترکیبات آن
نیز گسترش یابد تا بتواند پاسخگوی نیازها شود.
دنباله این بحث در بخش بعدی واژه ها