پادشاه ونویسنده
 

پادشاه ونویسنده

 

 

 

 Image hosted by allyoucanupload.com

 

پادشاه ونویسنده

 

روزی کاتبی معروف و نویسنده ای کاردان،

 

کتابی نوشت و آن را به دربار پادشاهی تقدیم و هدیه کرد

 

 و از او خواست تا در فرصت مناسب آن را مطالعه کند.

 

 روزها و روزها گذشت و بعد از گذشت ماهها وی به

 

 همراه وزیر دربار به حضور شاه شرفیاب شد

 

 بعد از تشریفات معمول از هر دری سخنی به میان

 

 آمد تا اینکه نویسنده رو به پادشاه کرد و پرسید:

 

 آیا حضرت اشرف کتاب ما را مطالعه فرموده اند؟

 

و شاه جواب داد: بلی !

 

نویسنده پرسید: از کدام قسمت آن بیشتر خوشتان آمد؟

 

شاه گفت: از فلان صفحه و فلان سطر

 

با پاسخ پادشاه ، نویسنده سخت شیفته

 

 نکته سنجی و ظرافتِ دید پادشاه شد

 

 و خیلی صادقانه و از ته دل

 

از وی تعریف و تمجید و تحسین کرد.

 

تا اینکه بعد از صرف شام وی با بدرقه وزیر دربار،

کاخ را ترک کرد.

پس از رفتن نویسنده ، وزیر بیدرنگ و سراسیمه

و متحیر به حضور شاه رسید و به او گفت:

 والا حضرتا، ای پادشاه خوبان سوالی سخت ذهنم

 را آزار می دهد می توانم جسارتاً بپرسم ؟

 شاه گفت: اشکال ندارد بپرسید.

وزیر پرسید: شهریارا ! شما لای کتاب را باز نکردید

 پس چطور به فلان صفحه و سطر کتاب تاکید کردید؟

 

و پادشاه جواب داد: اتفاقاً نکته همین جاست

هر نویسنده ای که نوشته ای می نگارد

 خودش فکر می کند هر صفحه از صفحه دیگر

و هر سطرش از سطر دیگر بهتر و برتر است

 لذا دست بر روی هر صفحه و سطری

 بگذارید بیراهه نرفته ای !!!

وزیر که از این کیاست و سیاست پادشاه

مات و مبهوت مانده بود او هم صادقه بر زیرکی و درایت و

دور اندیشی وی تحسین و تمجید کرد.

. . . . . .

 

و این حکایت گوشزد و یاد آوری بر تمام نویسندگان

 و وبلاگ نویسان امثال من است

که فکر می کنیم هر نوشته و مقاله مان بهتر از

 نگاشته ونگارش دیگرمان است !!!!

 

دکتر مجتبی کرباسچی

بهمن . . . . .1386

www.mojtaba334.blogfa.com