گفت وگو با محمدحسن شهسواری داستان نویس و دبیر جایزه داستان ..
منبع اولیه:
 
تازه های ادبی
 
http://www.ccccc.blogfa.com/
 
منبع:
 
http://www.etemaad.com/Released/86-11-08/214.htm#65408
 
 
    صفحه نخست :: روزنامه :: ادبیات
گفت وگو با محمدحسن شهسواری داستان نویس و دبیر جایزه
 
داستان کوتاه شهر کتاب
تعداد لاک پشت ها کم است

 

ابراهیم فروزین؛روز بیست و پنج بهمن از طرف یونسکو
 به عنوان روز جهانی داستان کوتاه نام گذاری شده است.
 به همین مناسبت از سه سال پیش مراسمی در ایران
برگزار می شود. در سال هشتاد و چهار یک سمینار
 یک روزه داستان کوتاه برگزار شد و از سال گذشته
 موسسه شهر کتاب جایزه برای داستان کوتاه برگزار
 کرد که دبیر دوره اول آن مصطفی مستور بود.
 در دومین دوره جایزه که بیست و پنج بهمن امسال
 برندگان خود را خواهد شناخت محمدحسن شهسواری
 دبیر و داور است. دیگر داوران این جایزه دکتر
 محمدعلی نجومیان، علی خدایی، مهسا محبعلی،
مصطفی مستور و رضا شکراللهی هستند. بعد
از فراخوانی که از مهرماه تا ده آبان ادامه داشت
 479 داستان به دبیرخانه جایزه
 ( نود درصد از طریق ای میل) رسید.
شصت و یک داستان به مرحله بعد راه یافت که از
 بین آنها پانزده داستان نهایی انتخاب و
 از سه داستان نویس برگزیده تقدیر می شود.
درباره این جایزه، وضعیت عمومی داستان
 کوتاه فارسی به خصوص در حوزه وب با
محمدحسن شهسواری که اخیراً دومین مجموعه
 داستانش، « تقدیم به چند داستان کوتاه »،
از طرف نشر افق به بازار عرضه شد،
 گفت وگو کردیم.



- وقتی همان طور که اعلام شده نود درصد داستان ها از طریق ای میل به دست تان رسیده و مضمون و فضای بسیاری از این داستان ها هم چیزهایی است که در ادبیات رسمی و چاپی عملاً حضور ندارد به این نتیجه می رسیم که داستان کوتاه آنلاین یک جور ماهیت زیرزمینی پیدا کرده است.

کاملاً همین طور است. من متاسفانه خیلی از وبلاگ نویس ها را نمی شناسم. ولی دوستانی که پیگیر وبلاگ ها هستند بسیاری از این نویسنده ها و داستان ها را می شناختند. بسیاری از شرکت کننده های جایزه ما نویسنده های حرفه یی فضای وب هستند. البته اصلاً هم عجیب نیست. در حال حاضر با ضعف جریان های ادبی که در همه جای دنیا معمولاً در یک مجله وزین متبلور می شوند، در ایران این جریان ها در فضای وب متبلور شده اند. بعضی از این داستان ها به لحاظ مضمون و فرم های روایی در ادبیات ما کم سابقه هستند. فضایی که ما از نسل تازه به خاطر تغییر شرایط زندگی اش انتظار داریم در این داستان ها دیده می شود. باید این را هم به خاطر داشته باشیم که چون بر اساس قوانین جایزه هر نویسنده می توانست فقط یک داستان بفرستد طبیعتاً نویسنده ها سعی کردند بهترین داستان شان را بفرستند. اما حضور یک فضای تازه و یک اتمسفر کم سابقه هم در فرم و هم در مضمون داستان کوتاه این نسل، چیزی نیست که بتوانیم نادیده اش بگیریم. به نظر من این نسل پیش از آن که تحت تاثیر جریان های ادبی پیش از خود در ایران باشد از سینمای امروز جهان و به خصوص سینمای مستقل امریکا تاثیر گرفته است. منظورم این نیست که ریشه در ادبیات ما ندارد. به طور مثال می توان نقطه شروع این حرکت را در نویسنده پیشرویی مانند بهرام صادقی دید. اما دقیقاً به سبب بعد زمانی ما با بهرام صادقی، فضا و فرم داستان های نویسندگان این نسل حداقل در ایده داستان ها، بسیار جلوتر از او است. اگرچه در اجرای این ایده های درخشان فرسنگ ها از او عقب هستند.

- حالا چون حرف به سینما کشید این را می گویم. در مورد سینمای دیجیتال گفته می شود که گرچه این سینما امکان تجربه کردن را برای همه به وجود آورده اما همین ساده سازی سخت افزاری یک نتیجه بدش هم ولنگاری در ساختار است. در مورد داستان چه فکر می کنید. داستان اینترنتی هم کمی از نظر ارائه و ساختار ولنگار نیست؟

چرا هست. مهم ترین نقطه ضعف این داستان ها زبان است. مشخص است که این نسل خیلی کمتر از نسل های قبلی به زبان توجه می کند. آقای شکراللهی که تخصص اصلی اش ویراستاری است در جلسه های داوری گفت من از خیر رعایت قواعد دستور زبان فارسی گذشتم اما غلط های املایی هم در این داستان ها فراوان است. اگر حسن نسل تازه را مضمون های نو، جسارت در نوشتن درونی ترین افکار و تجربه فرم های روایی نو بدانیم ولی از سهل انگاری وحشتناک شان در باب زبان هم نمی توان گذشت. من تمام داستان هایی را که به دبیرخانه رسید، حتی آنهایی که به دلیل رعایت نکردن شرایط مسابقه مثل حجم زیاد داستان ها یا کامل نبودن مشخصات، نمی توانستند وارد مسابقه شوند، خواندم. باور کنید به اندازه انگشتان دو دست داستان بدون ایراد به لحاظ زبانی در بین شان نبود. منظورم از کار زبانی هم می دانید که اصلاً زبان آوری نیست. من به نوع افراطی زبان آوری کلاً انتقاد دارم. اگرچه فکر می کنم می شود یک داستان کوتاه خوب نوشت که تنها بر عنصر زبان استوار باشد ولی داستان هایم نشان می دهد آن را عنصر اصلی در داستان نمی دانم. دلیل اصلی این ولنگاری را هم آشنا نبودن بسیاری از نویسندگان جوان مان با ادبیات کلاسیک خودمان می دانم. اشتباه نویسندگان جوان ما که دغدغه نو و آوانگارد بودن دارند این است که گذشته را فقط به دلیل گذشته بودنش تحقیر می کنند. اما به جرات می گویم ادبیات کلاسیک ما به سبب غول هایی که آنها را آفریده اند، می تواند تمام سلایق امروزی را، حداقل در سطح دغدغه های فکری و نه فرمی، پوشش دهد. فقط کمی جدیت می خواهد. همین که با این فضا مانوس شوید، بعید است بتوانید از آن دست بکشید. اصلاً معتادش می شوید. هنوز هم نمی توانم اهل ادبی را در ایران فرض کنم که حداقل در طول هفته مثلاً به حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا، بیهقی و نظامی سر نزند. یعنی احتیاج به سر زدنش را نداشته باشد. اما از یک چیز نباید گذشت. من سال هاست داور مسابقه های مختلف داستان کوتاه هستم. پیش از این ما اغلب با ایده های خوب در داستان ها مواجه می شدیم. اما الان به جرات می توانم بگویم که تعداد اجراهای خوب هم بیشتر شده.

- به جز این ولنگاری چه خصلت مشترک دیگری در داستان ها دیدید.

من حدود پنج سال است به طور جدی داور داستان کوتاه هستم. در گذشته، همان پنج سال پیش، مهم ترین مضمونی که در داستان کوتاه حضور داشت مرگ بود. این را هم من آمار گرفتم و هم آقای محمدرضا گودرزی. مضمون بیش از پنجاه درصد داستان ها مرگ بود یا مرگ به شکلی در داستان حضور جدی داشت. حالا یا خودکشی در داستان صورت می گرفت یا راوی جنازه بود یا راوی برای یک جنازه داستان می گفت یا روح یک مرده در داستان بود.

- احیاناً رتبه دوم مضمون خیانت نبود؟

همین را می خواستم بگویم. الان مضمون از مرگ به خیانت چرخیده. در این یکی دو سال اخیر خیانت مضمون قالب داستان کوتاه است البته نه به اندازه مرگ در سال های قبل. به خاطر همین سیاهی و فضای افسرده از داستان ها رخت بربسته و کمی شیطنت آمیز شده.

- از نظر ساختاری چطور؟

امسال داستان های موسوم به کاروری خیلی کم بودند. در بیشتر داستان ها فرم های نوین روایی دیده می شد. داستان هایی که می گفتیم پست مدرن هستند هم خیلی کم شدند. چون مضمون از فضای ذهنی و مرگ دور شده و به زندگی جاری نزدیک شده ایران امروز را هم بهتر می بینیم. حتی در داستان هایی که کاملاً بر فرم استوار است تصویر واقع گرایانه یی از شرایط امروز ایران می بینیم. یک نکته دیگر هم برایم جالب بود. امسال به طرز کاملاً معناداری حضور نویسنده های خارج از کشور در جایزه کم شده است.

- معنایش چیست؟

نمی دانم. ولی یک نکته جالب راجع به داستان نویسان زن بگویم. در ادبیات رسمی و چاپی زن هنوز حضوری واکنشی دارد. مدام به دنیای مردسالار پیرامون واکنش نشان می دهد. انگار تا مردی نباشد تا واکنش او را برانگیزاند، خود نمی تواند حضور مستقل داشته باشد. ولی به نظر من در سطح غیر رسمی تر، زیرزمینی یا آنلاین شخصیت، زن فارغ از جنسیت و به عنوان یک انسان در داستان ها کنش نشان می دهد.

- شما خودتان داستان نویسید و می دانید که ناشرها به هرحال و قاعدتاً به چاپ رمان تمایل بیشتری دارند چون این یک واقعیت است که رمان راحت تر وارد چرخه اقتصادی نشر می شود. از طرفی آمار تولید داستان کوتاه به رقم شگفت انگیزی رسیده است. قبول دارم که خیلی ها ذوقی می نویسند و دغدغه اصلی شان نوشتن نیست اما به هرحال میزان داستان کوتاهی را که در یکی دو سال اخیر در ایران نوشته شده نمی توان با ده سال قبل مقایسه کرد. مصداقش این هم کلاس و کارگاه داستان نویسی است. به نظرتان این همه داستان نویس راهی برای حضور در چرخه اقتصاد نشر پیدا می کنند.

در این مسابقه 480 داستان رسید. این یعنی 480 نفر که تمایل دارند نویسنده باشند. من بسیاری از داستان نویس هایی را که در شهرستان ها یا در همین تهران می نویسند از نزدیک می شناسم. منظورم کسانی است که تا به حال کتاب چاپ نکرده اند. راستش تعداد کسانی که به اندازه یک مجموعه داستان، یا داستان خوب و قابل چاپ، نوشته باشند خیلی کم است. بیشترشان همان طور که گفتی خیلی ذوقی به داستان نویسی نگاه می کنند و کمیت داستان هایشان هم به یک مجموعه نمی رسند. یک انتقاد دیگر هم به این نسل وارد است که اغلب شان پشتکاری که نویسنده حرفه یی را ندارند. عمده این نسل خرگوش هستند و من در آنها لاک پشت کم می بینم.

- فکر نمی کنی کمی نگران کننده است که داستان کوتاه به قالب مسلط داستان نویسی در ایران تبدیل شده. چون به هر حال مخاطبش کمتر از رمان است.

تا جایی که من اطلاع دارم فقط جریان داستان کوتاه امریکاست که مخاطب جدی دارد مثلاً ظاهراً در انگلستان خیلی کم پیش می آید یک نویسنده مجموعه داستان چاپ کند. مجموعه منتخب از چند نویسنده - شبیه همان کاری که در امریکا هم انجام می شود- مرسوم است. ولی اینکه یک نویسنده خیلی جدی داستان کوتاه بنویسد که یک مجموعه چاپ کند به جز در امریکا خیلی کم در جاهای دیگر دنیا اتفاق می افتد. من اطلاع ندارم که چرا در امریکا آنقدر وضع فرق می کند. اما تحقیقی که چند سال پیش در ایران انجام دادم نشان داد که هفتاد درصد خوانندگان جدی ادبیات که برای کتاب هزینه می کنند ترجیح می دهند رمان بخوانند.

- پس نتیجه این همه جایزه ریز و درشت داستان کوتاه چیست؟ نتیجه این است که باز نویسنده به جامعه ادبی که بازارش کشش همین تعداد را هم ندارد معرفی شود؟

اجازه بدهید من فقط درباره جایزه شهر کتاب بگویم. هدف عمده این موسسه دامن زدن یا زنده نگه داشتن یا چیزی شبیه این در مورد داستان کوتاه ایران است. برای تحقق این هدف کارهای دیگری هم می کند. مثلاً برگزاری حدود بیست کارگاه و کلاس در حوزه ادبیات مدرن. از چند ماه پیش سعی کردیم هر ماه یک بار جلسه های سه شنبه را به نقد مجموعه های داستان کوتاه اختصاص دهیم. هدف غایی ما در شورای گسترش زبان فارسی طرح و در شهر کتاب دنبال می شود این است تا حد امکان ادبیات نوین ایران از طریق داستان کوتاه در جهان مطرح شود. بخش مهمی از گنجینه زبان فارسی ادبیات کلاسیک آن است. اما نمی توان انتظار داشت یک زبان آموز خارجی، فارسی امروز را از طریق سعدی و مولانا بشناسد. ما فکر کردیم داستان کوتاه فارسی چند ویژگی بسیار مثبت برای تحقق این هدف دارد؛ اول اینکه نسبت به رمان بیشتر نشانگر فضای امروز جامعه ماست. ذاتش هم همین است. دوم اینکه از نظر کیفی بی هیچ شک و شبهه یی داستان های کوتاه ما بهتر از رمان هایمان است. اگر قرار است چیزی از ادبیات ما جهانی بشود به نظر داستان کوتاه، بالقوه امکان بیشتری دارد در حالی که رمان ما کمتر حرفی برای گفتن دارد. الان وضعیت ترجمه خوشبختانه نسبتاً به روز است. آثار نویسنده های متاخر غربی را می خوانیم و می بینیم که واقعاً فاصله زیاد است. این را هم بگویم من به عنوان دبیر یک جایزه ادبی و شما به عنوان یک منتقد ادبی وقتی با یک اثر مواجه می شویم کیفیت آن را بررسی می کنیم نه اینکه آینده نویسنده به کجا ختم می شود. این به ما مربوط نیست. در درجه اول به خود نویسنده مربوط است که چقدر در کارش استمرار داشته باشد. من فکر می کنم مثل خیلی از پدیده های دیگر اجتماعی، در این مورد هم راه حل خودش را به ما تحمیل می کند. یعنی اگر داستان کوتاه نسل جدید به جریان تبدیل شود شک نکنید خودش را به تمام ساختارهای ادبی ما تحمیل خواهد کرد. خود این نویسنده ها طبقه جدید خواننده داستان کوتاه هستند. کمااینکه اقبال برای چاپ مجموعه داستان از سوی ناشران، با ده سال قبل قابل مقایسه نیست. در مورد بیست سال پیش که اصلاً حرف نمی زنم. ناشرهای مهم کشور تعداد مجموعه اول هایی که چاپ می کنند بیشتر از نویسنده های سابقه دار است. دو تا از جایزه های معتبر امسال به نویسنده هایی رسید که کار اولشان بود. خود این به نظرتان مشوق ناشرها نیست. من مطمئنم که پنج سال بعد هم این مسیر ادامه پیدا می کند. این موج به جریان تبدیل می شود.

- با این همه اعتقادی که به داستان کوتاه داری جالب است که جزء معدود کسانی هستی که کارگاه رمان برگزار می کنی.

فکر می کنم واقع بینانه عمل کرده ام. علاقه اصلی من رمان است. چه در مطالعه و چه در نوشتن. من دیگر حاضر نیستم کارگاه داستان کوتاه را ادامه بدهم یعنی انگیزه اش را ندارم هر چند که کارگاه رمان هم پوستم را کنده است. اما حقیقتی را بگویم تا زمانی که سطح مطالعه و رمان خواندن در ایران به آن حد نرسد که رمان نویس از این راه ارتزاق کند ما به هیچ عنوان رمان نویسی درجه یک نخواهیم داشت. من به یقین رسیده ام که این علت اصلی است هرچند که دلایل دیگری هم در این قضیه دخیل هستند.

- جایزه های ادبی اصولاً پرحاشیه اند چه برسد به جایزه شما که با اینترنت و وبلاگ ها هم بیشتر سر و کار دارد.

والله همه کارهایی که ما می کنیم پرحاشیه است. منظورت این است که در مقابل حاشیه چه کار خواهیم کرد یا اینکه چه کار باید بکنیم که حاشیه کم شود.

- نه منظورم این است که اگر مثلاً جایزه گلشیری به اعتماد نویسندگان و منتقدان حرفه یی نیاز دارد جایزه شما باید اعتماد نویسندگان وب را جلب کند؛ اعتمادی که به نظر من چند جایزه قدیمی اینترنتی آن را به وجود نیاوردند یا از دست دادند. از طرفی نویسنده وب آزادانه به سراغ هر مضمون و فضایی می رود. اما جایزه شما به هرحال محدودیت هایی دارد.

حرفت درست است. ما در درجه اول باید اعتماد دوستانمان در فضای وب را جلب کنیم. اعتماد هم خلق الساعه به وجود نمی آید. هر حرکت فرهنگی طی روند کاری اش اعتماد جلب می کند. این افزایش تعداد شرکت کننده ها به هرحال یک معنی اش این است که عده یی به ما اعتماد کرده اند. داستان های برگزیده سال قبل هم در سایت خوابگرد هست و حتماً علاقه مندان خوانده اند که اعتمادشان به ما بیشتر شده. از طرفی جایزه ما مختص داستان های اینترنتی نیست. اعلام ما یک جایزه کشوری در حوزه داستان کوتاه است. بر اساس جبر زمانه است که داستان ها با ای میل رسیده یا خیلی از نویسنده ها وبلاگ نویس هستند. ما آدرس پستی هم داشتیم. اما هیات داوران ما در داوری داستان کوتاه آدم های سابقه داری هستند. اسم آقای خدایی با داستان کوتاه در ایران عجین شده. من کسی را نمی شناسم که به اندازه او نبض داستان کوتاه امروز ایران در دستش باشد و با نویسنده هایی که حتی کار چاپ نکرده اند در ارتباط باشد. آقای مستور و خانم محبعلی هم کارگاه های متعدد داستان کوتاه برگزار کرده اند و نویسنده چند مجموعه داستان خوب هستند. دکتر نجومیان و سیدرضا شکراللهی هم هر کدام در حوزه کاری خود سرآمد هستند.

- فکر نمی کنید جای یک داور از میان همین نویسندگان جدی وب در بین شما خالی است.

آقای شکراللهی نماینده وب در بین ما هستند.

-آقای شکراللهی از نویسندگان ادبیات چاپی هم رسمی تر است. در ضمن ایشان ویراستار هستند منظورم یک داستان نویس است.

اولاً این آقای شکراللهی داستان می نویسد، خیلی هم خوب می نویسد. اینکه چاپ نمی کند به خودش مربوط است. من در حوزه ادبیات وب آدمی به فعالی سیدرضا شکراللهی نمی شناسم. بعد هم قرار نیست داور یک جایزه ادبی لزوماً نویسنده باشد. از طرف دیگر با توجه به تجربه تقریباً زیادی که در داوری ادبی دارم، بهتر است یک گروه داوری از نظر کاری با هم هماهنگ باشند. منظورم سلیقه ادبی نیست. اینکه سلیقه ما چند نفر با هم فرق می کند کاملاً از آثار و نوشته هایمان مشخص است. اما روحیه همدیگر را می شناسیم و این کار داوری را راحت تر می کند. تا این مرحله از داوری همه گاه در مورد داستان ها، نظرهای کاملاً متفاوتی داریم. اما همه داوران ما دارای رواداری و تساهلی هستند که اولین شرط یک داور ادبی است. نمی دانید منیت ها در کار داوری چه ضررهایی به کل مجموعه می زند. ولی این پیشنهاد خوبی است. شاید بهتر باشد که برنده امسال جایزه در دوره بعدی جزء داوران باشد.
منبع اولیه:
 
تازه های ادبی
 
 
منبع: