واژه ها
(سخنانی از هزار سخن)
بخش اول
به قلم فرزانه شیدا
واژه ها (سخنانی از هزار سخن)
در راستای زندگی مدرن بشریت بر اساس نیازهای اقتصادی اجتماعی فرهنگی وفردی
خود نیازمند جوابگوئی به بسیاری از سوالات می باشد ، زینرو گذشته از جوابهای
قانونی مذهبی علمی وغیره... مورد نیاز، فرد فرد جامعه میباشد سخنان و واژه هائی
ا ست که با مدد گیری از آنها قادر به جوابگوئی بعضی از سوالات خو د باشند.
در این بخش با نام ، واژه ها ؛ سخن ازاینگونه جملات است که در زندگی ،افراد
متوسل به آن شده و به کمک آن راهکاری جهت ادامه ء زندگی یا مشکلات
خود یافته و بدان عمل میکنند.
بر اساس تحقیقات روانشناسی ثابت گردیده است که جملاتی که روزانه
مورد استفاده افراد قرار میگیرد یا دیگران بطور مداوم برای او بازگو
میکنند میتواند بطور قابل توجهی در ذهنیت فرد اثر میگذارد.
این سخنان میتوانندباعث پیشرفت وترقی فرد گردیده
(در صورت مثبت بودن سخنان)
ویا باعث ناامیدی ویاس یا شکست دائمی اوگردد
( سخنان منفی وبازدارنده ).
از دیدگاه وشناخت تجربی من افراد معمولا به چهار دسته تقسیم میگردند:
۱-افرادی که بخویش اعتماد بنفس کامل داشته پشتکار وهمت شخصی دارند وخود
برای انجام عملکرد های خود در زندگی سخنان وواژه هائی را در ذهن پرورانده
یا بخاطر سپرده اند که در صورت نیاز با تکرار ویادآوری آن به پیشروی در کار
خویش ادامه میدهند این قبیل واژه ها وسخنان میتواند از سخنان بزرگان ایران و
جهان باشد یا از ضرب المثلهای معروف یا حتی ایده ها وعقاید شخصی بر اثر
تجربه خود یا دیگران. اما در بعضی موارد تعصباتی خاص بر
بعضی مسائل نشان میدهند و درمرحله ای از حرف خود یا ایده خود برنگشته
ویا پافشاری نشان دهند اما اینگونه افراد هرگزتحمیل کننده عقاید خود به دیگران
نخواهند بود.
۲- افراد گروه دوم کسانی هستند که همواره برای پیشرفت در زندگی نیاز به تائید افراد
دیگر دارند واین افراد میتواند از کسانی باشند که باو نزدیک هستند چون خویشاوندان:
مادر ،پدر ؛ عمو ، دوست نزدیک ، همکار و .... حتی گاه این افراد از برخورد با
شخصی ناشناس وگفتگوئی کوتاه از گفته های شخص برای خود یک تائیدیه
(حتی درانجام کارهائی که ممکن است همان روز بفکرش رسیده باشد) می سازند و
باید نبایدهائی را در ذهن خود می پروراند و بدینوسیله بخود نیروی پیشروی در کار
مورد نظر را میدهند یا آنرا دلیلی برای انجام ندادن آن کار قرار میدهند!!!
۳ـ گروه سوم افرادی هستند که معمولا ازتمام فرصتها زندگی بلافاصله استفاده میکنند
وبرای ایده و نظریات خودهمیشه جایگاهی نو کنار گذاشته اند که چنانچه در نظر
آنان معقول ومنطقی بیاید بلافاصله جایگرین تفکر قبلی میکنند.
و از هردریچه ای برای قبول بهترین ها و همچنین تفکرات نو ونوآوری های فکرـ
تفکری ،اجتماعی اقتصادی ، و... بهره جوئی کرده در جهت پیشرفت خو دبکار
میگیرند وهمیشه قادر هستند خود را با زمان وشرایط سریعا تغییرداده وبا هرآن چیزی
که بتوانند جوابگوی خواسته ها ونیازهای فردی ، خانواده گی واجتماعی او باشد
سازگاری کند وموفق ترین افراد از همین دسته هستند که هرگز:
اما ها وباید نبایدها
مانع آنچه در ذهن وزندگی او عقلانی ومنطقی ست نمیگردد وتعصب خاصی بر
عوامل اطراف ندارند وکاملا انسانهائی انعطاف پذیر، شاد، خوش برخورد و در
مواقع ضروری کاملا جدی هستند وبرای آنان زمان کار، زمان کار است و
درزمان فراغت نیز به بهترین شکل از هرچه در اختیار دارند بهره میبرند.
۴ـ افراد چهارم کسانی هستند که همواره به آنچه دارند قانع بوده وبه چند ایده ونظریه
وپند دلخوش داشته اند وبدینوسیله از هرچه را هست به همانگونه که هست بهره مند
میشوند هرگز به پیشرفت وترقی خود آنقدر اهمیت نمیدهند قالبهای این گروه هرگز
تغییرنمیکند وهمیشه درچهار چوب آنچه یاد گرفته اند با تعصب عمل کرده ودیگران
راهم در صورتی که خلاف آن عمل کنند سرزنش میکنند و چنانچه مجبور به تغییر
درنحوه زندگی ویا تغییر شغل وغیره گردند دچار سردرگمی و یاس شدید شده و
همچنان از پذیرش آنچه پیش میآید یا ایده های نو یا پند دیگران سر باز میزنند.
چنین افرادی بواقع هرگز پیشرفت شایانی در زندگی خود نمیکنند وهمواره در نقطه ای
ثابت ایستاده وبه قضا وقدر تن در میدهند واز پذیرش نوآوری ها وحتی تجربیات
نو وهرآنچه بتازگی در دنیای نوین ثبت یا ثابت گردیده است هراسان بوده از پذیرش
آن سر باز میزنند وکماکان نیزاز روزگار ناله ها دارند وهمچنان در نقطه ثابت خو د
هم باعث یاس وافسرده گی خود هم اطرافیان خویش میشوند واین دسته بدترین نوع
افراد شمرده میشوند
که منفی گرائی ویاس آنان نه تنها برخود که بر جامعه کوچک خانواده واز این طریق
به جامعه بزرگتر انتقال می یابد.(از خانواده به جامعه)!
فکر کنید چنین افرادی پدر ویا مادر یا پسر بزرگ ودختر بزرگ خانواده نیز باشد که
دیگران باید ازاو حرف شنوی داشته بدون چون وچرا پذیرنده تمام خواسته های او باشند.
علم روانشناسی ثابت نموده است که تکرار جمله هائی چون :
بر اثر تکرارانقدر درذهن آدمی اثر گذار است که حتی اگر بصورت مداوم به خود
یا کسی بگوئی:
چه این جملات دردرون خود شخص تکرار شود چه مداوم به شخص دیگری گفته
شود به مرور مغز آنرا باور کرده فرد به آدمی مبتذل ، بی عرضه، بدون قدرت ،
متکی و(در صورت تکرار تو دیوانه ای بیش نیستی) حتی به دیوانه ای تبدیل میگردد
که قدرت تشخیص، انتخاب درک و حتی کوچکترین تصمیم را در زندگی خود از
دست میدهد
وهمواره نیازمند فرد دومی برای شروع یک کار یا حتی رفتن به جائی نه چندان
مهم میباشد.
مثلا حتی برای خرید یه بلوز نیز قادر به تصمیمم گیری نخواهد بود وبایست کسی
را به همراه خود ببرد تا چنانچه بلوزیا چیزیرا انتخاب کر د مطمئن شود که
اشتباه نکرده است وتوبیخ شخصی ودرونی یا توبیخ نزدیکان را بخود نخواهد
دید واین همان بی ارده گی فردیست که در زندگی او همواره موجب شکست مداوم
اومیگردد.
چنانچه به مطالعه کتب روانشاسی علاقمند باشید یا مروری بر چند کتاب داشته باشید
بوضوح این را درخواهید یافت که انسانهای ناامید یا ناموفق معمولا یا خود به
سرزنش خود مشغولند یا اجازه میدهند دیگران مداوم آنها را سرزنش کنند و به گفته
بزرگان:
واژه ها همین جملات هستند که برگرفته از علوم متفاوت ازجمله
روانشناسی، روابط اجتماعی، علمی وفرهنگی و.. .در آن تاثیر شگرفی دارند و
بشرنیازمند آن است که با آشنائی با آن ازطرق مختلف زندگی خود را پیشرفت
داده در بهتر شدن زندگی خود کوشا باشد و
(واژه ها) ئی که برای شما به تحریر در آوردم ایده آل های شخصی من نیز
هستند و این دست واژه ها میتواند منبع خوبی باشد که به وسیله آن بتوانیم هرچه
بیشتر خود را در زندگی امروزی در مکان واقعی خود جای داده بهترین بهره را
از زندگی ببریم ودیدگاهی مناسب در زندگی خود ایجاد کنیم که موثر واقع شود
واین همان شناخت خود است که من چگونه آدمی هستم ویا آ نکه بهتر است باشم:
تا این لحظه هرآنچه به تحریر در آورده ا م نمونه هائی ازاین دست جملات و
واژه هاست که بسیاری از بزرگان جامعه ایران و جهان بر صحت آن مطالب
وجملات بسیار نوشته اند و چه شعرای بزرگ چه بزرگان همگی به طرق خود
اینگونه جملات را به آینده گان بخشیده اند:
مثال شاعر کهن میگوید:
وشاعری جدیدتر مینویسد
شاید این دوجمله بنظر هیچ هماهنگی با یکدیگر نداشته باشد اما اگر ازاین دیدگاه
نگاه کنیم چه فکر میکنید؟ :
من تنها وقتی میتوانم در زندگی خود را به جائی برسانم که خودرا پیشرفت داده
با نگاهی تازه بدنیای خود بنگرم خود رادر زمینه کار وتحصیلی پیشرفت داده با
همت تلاش وکار
مزدی را که میبایست از زندگی بدست آورده روزگار خود را بهتر وپاینده تر کنم.
میبینید که در اینجا دو شعر چقدر هماهنگ وگویاست وچقدر میتواند درزندگی ما
این ایده بکار گرفته شود تا زمینه های پیشرفت فردی و در نتیجه اجتماعی را
بر فرد فرد جامعه باعث گردد.
از سوی دیگر حافظ( شاعر) میگوید:
خواهی که سخت وسست جهان بر تو بگذرد ؟! ...
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش! (حافظ)
در اینجا می بینید که حافظ نیز انسانهائی را که در قالب وقابها وچهارچوبه های سخت
و متعصب خویش گرفتارند توبیخ میکند و میگوید که گاه باید قالبها را شکست و
عهد (باید نباید های پشیینه گان*) که سینه به سینه به ما رسیده است گاه باید تغییر داد
وآنچه ضرورت یک زندگی نوین ساده وبهتر را می تواند جوابگو باشد باز بودن
دریچه ودیدگاه فکری انسان است که می بایست همپای زمان با آن پیشرفت کند.
بطور مثال:
من اگر بخواهم در کافی شاپ یا همان تریا یا قهوه خانه به زبان معمولی خودمان
یک فنجان چای بخرم وبخوردن آن بنشینم نباید توقع داشته باشم حتما وهمیشه چای من
از سماور نفتی یا کمی پیشرفته تر برقی دم کرده باشد کمااینکه بسیاری از میانسالان
وموسفیدان معتقدند هیچ چائی مزه همان چای با سماور را نمیدهد واین چای های
بسته ای میان آب جوش جز یکجور کلاهبرداری نیست البته لازم بتذکر است که
کشف اینکه خاکه های چای را درکیسه ای ریخته به ملت بفروشند یکی از ایده های
بود که نه تنها باعث کسب درآمدی فوق العاده برای فروشندگان چای شد بلکه بسیاری
از انسانهای تنبل را هم نجات داد!!!
اما اینگونه بنگریم که شما در شانزلیزه پاریس نشسته باشید وبخواهید چای میل کنید
واصرار داشته باشید که باید از سماور بمن چای بدهید!!!
اینجاست که میرسیم به همین قالبهائی که نباید دست بخورد!!!!
اما نمیشود هم دست نخورده بماند چون امکان انجامش نیست!!!
( همین که: هیچ چائی... چای سماور نفتی نمیشود!!)
اصلا چطور است بر هیزم کتری بگذاریم وچای دم کنیم که دیگر خالص خالص
باشد وحرفی در آن نشود زد که این چای ،چای حسابی نیست بلکه آب رنگی ست!!!
این تنها یک مثال بود ونگاه را برمیگرداینم به مسائل مهمتربرای مثال اینگونه قالبها:
هرگز روی حرف بزرگتر حرف نزن!!!
جالب است آنهم در جامعه کنونی که کتاب تاریخی که فرزند من در دبیرستان ودانشگاه
مطالعه میکند صد چندان قطور تر از کتابی ست که منو شما در سالهای سال پیش
خوانده ونمره آورده ایم یا دیگر کتب او یا رایانه ای که امروز جای چتکه برایمان
حساب میکند
صدچندان پیشرفته تر است وفرزند منو شما نه تنها میتواند باان حساب دودوتا چهارتا
را دربیاورد بلکه درصد و تخمین و ضروب نجومی را هم شاید بتواند از آن بیرون
بکشد آنوقت یادت بماند پدر پدر است مادر مادر است و بزرگ فامیل اگر میگوید:
ماست سیاه است! خالی از ادب است که شما بگوید پدر جان ، موسفید عزیز بخدا
ماست سفید سفید است!!!
و با این توجه که بالاخره او دوتا پیراهن از من بیشتر پاره کرده است حتما میداند چه
میگوید پس من باید قبول کنم ماست سیاه است و چنانچه دستور فرمودند برو بمیر باید
بی چون وچرا قبول کنم چرا روی حرف بزرگتر حرف بزنم مگر از جانم سیر
شده ام در واقع ما به فرزندان خود میآموزیم بما فقط جلو ما نه نگویند وپشت سر بما
خندیده و ما را بخاطر زورگوئی های بی دلیل به تمسخر بگیرند تا که بخود ثابت کنیم
که حرف من حرف است و دیدی بچه من روی حرف من حرف نمیزند وبی چون وچرا
قبول میکند که تصمیم من بعنوان یک پدریک مادر یک موسفید جای مخالفت ندارد وآنگاه
دختر خود را بزور به فلانی میدهیم
دست دختر همسایه را دردست پسر جوان خود میگذاریم چون معتقدیم زن بگیرد آدم
میشود!!!
واگر دختر همسایه را هم از آدمیت انداخت تقصیر دختر است چون زن خوب کسی
است که بتواند شوهرش را ضبط وربط کند و در نهایت انقدر خوب و خانم و مال
جمع کن وبا سیاست باشد که ا ورا روانهء حج واجب کند اما اگر خدای نکرده از
شنیدن حرف شوهر سر باز زد حتی اگر شوهرش دیوانه زنجیری باشد یا عقل درست
وحسابی نداشته باشد بعلت عدم تکمین میتوانید اورا در اتاقی زندانی کنید از دادن نفقه
سرباز زده اورا تنبیه بفرمائید !!!
چراکه حرف مرد حرف مرد است وزن نباید نه بگوید!!!
تا دیروز پدر وبرادر وخواهر بزرگتر برسر جوان میکوبید امروز شوهر... فردا
را هم خدا بخیر بگذراند!!!
وواژه ها گویای همین هستند!!! واژه های مثبت ومنفی که زمینه ساز زندگی ما
میشوند!!
دوست من با دنیا همانگونه زندگی کن که دنیا پیش میرود
هرگز همسر کتک خورده تو محبت ترا بر دل نخواهد داشت واگر ترس ازتو باعث
ارضا شدن درون تو میشود جز در گول زدن وتحقیر خود که کار مهمتر دیگری انجام
نداده ای چون همسر یعنی: شریک.. همراه همدم
خانه یعنی محل آرامش و آسایش فرد چه
مرد چه زن چه کودکان واگر جز این باشد و راحتی یک فرد بر فرد دیگر در خانه
ترجیح داده شود دراصل دموکراس یدر درونی خانوادگی برقرار نگردیده است ودر
جائی که خانه من فاقد دموکراسی ست چگونه جامعه میتواند یک کشوری دمکراسی
باشد؟!
وقتی فرد فرد جامعه با چنین اندیشه هائی وچنین قالبهائی عرصه را برخود ونزدیکان
وعزیزان خود تنگ میکنند!!! وزمانی که من به شخصه قادر نباشم دموکراسی فردی
را اجرا کنم انهم در محیط کوچک خانه چگونه توقع اجرای آنرا از جامعهء خود
دارم!!!
زمانی که هرچه پدر بگوید همان است هرچه موسفید بگوید همان است !!!
توهین بر موسفیدان جامعه نمیکنم نه هدف این نیست!!!
تجربیات ودانشهای تجربی افراد میانسال و موسفید بسیار در کتب مختلف ودر میان
سخنان بزرگان یافت میشود.
اما بنگرید براستی دراین نوع جملات شما جمله ای یافت می کنید که در آن مثلا
أرد بزرگ یا افلاطون یا شهید دکتر علی شریعتی گفته باشد:
باید به حرف من وآنچه من میگویم بدون چون وچرا عمل کنی؟؟؟!!!!
نه!!!
گفته های این بزرگان نیز بما این موقعیت و این انتخاب را میدهد
تا با عقل واندیشه خود آنرا پذیرفته بآن عمل کنیم.
یا نه... آن را گذری نگاهی کرده بگذریم و برویم دروداقع انقدر
اینان شعور وبزرگی وفهم داشته اند که بدانند هرچه میگویند و
مینویسند واگذار میشود به نسل جامعه امروز وفردا و این
اتنخاب شخص است که بپذیرد یا خیر!!!
واجباری در آن وجود ندارد!!!
شما میتوانید نوشته متن و کتاب هر نویسنده هر شاعر یا هر انسان تحصیل کرده
ودانائی را خوانده آنرا یاوه گوئی نام بگذارید یا از آن مطلب ومطالبی را در ذهن
بخاطر بسپارید وسعی کنید برآن عمل کنید.
میتوانید نقد یا تفسیر کنید، میتوانید مغلطه کرده همه را بگونه ای دیگر بازگو کنید شما
میتوانید هرکاری دلتان میخواهد با خودتان با زندگی شخصی با علاقمندی ها وتنفرها
خود انجام دهید خود را بسازید یا ویران کنید همه اینها حق فردی شما در قبال زندگی
فردی شماست
اما یک چیز را هرگز فراموش نکنید زندگی فردی شما متعلق به فرد شماست اما
زندگی دیگران هرکه هست فرزند شماست خواهر یا برادر شماست متعلق بخود
اوست وشما حق هیچگونه دخالت زور گوئی یا تصمیم گیری را برای فرد او ندارید
چون در جایگاه والدین تا همیشه ء بودن او نخواهید بود که درصورت گرفتاری او از
عمل شما : مثل شوهر دادن وهمسر گرفتن برای او همیشه دادرس او باشید که البته
بعد از اینکه به سر خانه خود رفت معمولا یا دخالتها زندگی اورا برهم خواهد ریخت
یا خواهید گفت (بر اساس یادگیری از پیشینیان) :
دختر جان پسرجان سرت را بنداز پائین زندگیت را بکن قسمت تو همین است که
هست!!! پس با سرنوشت نجنگ!!!!
بگذریم که این سرنوشت را شما برای او لقمه کردید ودر دهانش نهادید اما امروز
اوست که باید بسازد وهیچ نگوید!!!
یا در صورت انتخاب یک شغل یا رشته که مورد علاقه شماست نه او!!!
یک عمر اورا اسیر کاری میکنید که بدون هیچ علاقه صبحها خود را بآن رسانده
انجامش میدهد وبه خانه باز میگردد
ویک عمردر یک افسرده گی مطلق زندگی را سر میکند تا بالاخره روزی منه مادر
یا پدر بمیرم شاید او بتواند آنگونه میخواهد زندگی کند البته اگر دیگر درعمراوجائی
برای تغییر وتحول مانده باشد وخودش بالائی۳۰ و ۴۰ نباشد !!
ا گرچه برای شروع هرگز دیر نیست اما دربسیاری مواقع وقت شخصی فرد انقدر
تنگ است که مجبور میگردد به سفره ء خانه خود بسنده کند وبه طریقه فعلی نان
خانواده را همینگونه که از دستش ساخته است و میتواند بر سفره بگذارد ودیگر نه
امکان نه پولء ادامه تحصیل یا تغییرشغل برایش نمانده است!!!
زینرو واژه ها را بکار بگیرید واژه های مثبت را واژه هائی که میتواند من شما
فرزندان وعزیزانتان رابسوی بهبودی و بهتر زندگی کردن سوق داده باعث پیشرفت
فردی واجتماعی شما وعزیزان شما باشد.
گفته های بزرگان و تجربیات را نادیده نگیرید وآنچه را منطق وزمان حکم میکند
پذیرا باشید تا بهبودی بیشتری در نوع زندگی وپیشرفت خود ودیگران حاصل نمائید
از یادگیری هرچه بیشتر در زندگی نترسید وتا آنجا که میتوانید بر علم ودانائی خود
بیآفزائید چرا که آدمی در همهء زمینه های علمی ـ اجتماعیو... نیازمند دانش های
گوناگون است وباور کنید خواندن کتاب، نگاه کردن به برنامه های علمی ـ تحقیقی،
آشنائی با دنیای جدی و مدرنیزه جهانی
هیچیک باعث صدمه به کسی نبوده است که زندگی من یا شما رو بتواند
برهم بریزد چون خداوند درکنار همه اینها عقلی به انسان اعطا نموده است که قادر
به تشخیص این باشد که کدامین تازه آ مده های علمی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ پزشکی
میتواند در بهتر شدن زندگی ما تاثیر مثبت داشته باشد ودرعین حال مجبور به پذیرش
هیچ چیز نیستیم مگر آنکه لازمه زندگی ما باشد.
در پناه یگانه هستی شادمان وموفق باشید. فرزانه شیدا
۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷- معادل ۲۶/۰۹/۱۳۸۶
پایان بخش اول واژه ها (سخنانی از هزار سخن)
به قلم فرزانه شیدا