چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

میبینمت که تماشا نشسته میبینمت که تماشا نشسته ای مرا بخش دهم(۱۰)

 برگرفته از سایت شعر نو:

به قلم اقای صلاح الدین لواسانی

 

معرفی نامه آقای صلاح الدین احمد لواسانی:

 


صلاح الدین احمد لواسانی
جنسیت: تاریخ تولد: سه شنبه 13 مهر 1338
کشور: ایران شهر: تهران
ahmadlavasani2007@yahoo.com

وی در مهر ماه 1338 در یکی از محله های قدیمی تهران بدنیا آمد . پدرش از شعرای خوش قریحه و شاگرد پژمان بختیاری و همنشین علی موسوی گرمارودی و نصرت رحمانی بود . او نام فرزند اول خود را صلاح الدین احمد انتخاب نمود و در پاسخ منتقدان گفت : او در آینده به چنین نامی پر طمطراق احتیاج خواهد داشت.
تازه وارد مدرسه ابتدایی شده بود که استعداد های خود را در زمینه های فرهنگی و هنری بروز داد. سال 1346 کار در استودیو میثاقیه را بعنوان گوینده خردسال آغاز نمود اما خیلی زود آنجا را برای شروع کار در رادیو ترک گفت ، سال 1347 زمان آغاز به همکاری او با برنامه کودک رادیو بود . عشق و علاقه او به این مجموعه با عث گردید مراتب کاری را با سرعت و دقت یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد . او برای کسب این درجات مشاغل گوناگونی چون گویندگی ، بازیگری ، نویسندگی ، سردبیری ، کارگردانی و تهیه کنندگی رادیو را فرا گرفت و با موفقیت به کار بست . سال 1353 اولین کتاب قصه خود را با نام مورچه و دانه گندم به دست نشر سپرد و این در حالی بود که فقط 15 سال داشت . از ان پس با ناشر اصلی خود دفتر نشر فرهنگ اسلامی و چند ناشر کوچکتر بیش از دویست اثر برای کودکان و نو جوانان را روانه کتابخانه ها نمود. برخی کتابهای او مانند فیل کار پیدا می کند، خانه ای برای کاغذ سفید ، قصه های شهرزاد قصه گو به شمار گانی بالا تر از عدد یکصد هزار نسخه رسیده اند.
در سال 1367 تصمیمی مهم باعث تحول در زندگی او گردید . با باز خرید نمودن خود از سازمان و جدا شدن از آن مسافرت های خود را به نقاط مختلف دنیا آغاز کرد . در این مسیر از کشور های بسیاری دیدن کرده و تجارب ارزنده ای کسب نمود. سوغات این سفرها انبوهی از ایده های نو در حوزه فرهنگی و هنری بود. سال 72 و 73 بار دیگر بعنوان سردبیر و تهیه کننده برنامه نوجوان شبکه سراسری رادیو مشغول بکار شد . اما در سال 1374 به دعوت شهردار وقت تهران بعنوان مشاور فرهنگی بشهرداری تهران رفت . که با همکاری جمعی از فعالان فرهنگی کار تاسیس و راه اندازی کاوشکده های علمی، فرهنگی و هنری را سامان بخشید. وی مسئول اجرایی و پیگیری عملیاتی این پروژه ها بود .
این دوران ، سرنوشت وی را با دنیای مجازی گره زد . آشنایی با شبکه جهانی (نت) و عمق توانایی جنبش ، تازه پا گرفته نرم افزاری او را مجذوب کرد هر چند هیچوقت نتوانست بطور کامل به آن بپردازد و دانش خود را در این زمینه افزایش دهد . اما تمام روش های کاری او را تحت تاثیر جدی قرار داد. بعد از سال 76 و برکناری شهردار تهران دور دوم مسافرت های او آغاز گردید . این مسافرت ها این بار در سال 80 و در قالب پروژه های متعدد با همکاری وزارت ارشاد به منصه ظهور نشست ، یکی از این ثمرات را میتوان ، تاسیس اولین آژانس ادبی ایران با نام نویسا توسط وی و تشکیل مجمع بنگاه های ادبی ایران که ریاست این مجمع بعهده او بود نام برد . رسالت این مجموعه صدور آثار فرهنگی ایران را به کشور های دیگر است .
صلاح الدین احمد لواسانی از موسسین و اعضای اولیه انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و بمدت دوسال در سال های 80 تا 82 رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت خدمات رفاهی نویسندگان کودک و نوجوان بوده است.
در همین زمان وی کار تولید مجموعه ای از نرم افزار های فرهنگی تفریحی آموزشی را با گردآوری یک تیم متخصص آغاز نمود . اما با تعویض معاونت فرهنگی وزیر و اختلافاتی که فی مابین معاون جدید و ایشان پیش آمد کلیه پروژه ها متوقف و و ی بار دیگر ایران را بمقصد هندوستان ترک نمود .
بالاخره در اردیبهشت ماه 1384 بار دیگر به ایران بازگشته و مجددا بعنوان برنامه ساز بارادیو آغاز بهمکاری نمود.
وی در حال حاضر با اتمام آخرین رمان خود مشغول تدوین رمان جدید دیگری است. همچنین در حال حاضر مجموعه قصه های کودکان هند را آماده انتشار دارد .

یکی از برنامه های اصلی او در حال حاضر برنامه ریزی برای تولید نرم افزارهای آموزشی ، فرهنگی و تفریحی برای خردسالان ،کودکان و نوجوانان است . در این مسیر مجموعه ای از ترانه های مناسب این گروه های سنی تهیه و تولید گردیده است


خلاصه فعالیت ها
1 – تدوین و ترجمه بیش از دویست اثر مکتوب برای کودکان و نو جوانان
2 – تولید بیش از 5000 ساعت برنامه رادیویی .
3 - ساخت بیش از دویست ساعت برنامه تلویزیونی
4 – تدوین 5 رمان برای بزرگسالان قبل و بعد از انقلاب
5 - انجام پروژ ه های کلان ملی با همکاری شهرداری تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، صدا و سیما ، بنیاد شهید و ...........
6 – اولین صادر کننده رسمی محصولات فرهنگی ایران به کشور های اروپایی و آسیایی . مانند سویس ، آلمان ، ترکیه ، هند ، ژاپن .
7 - تولید مجموعه ای از ترانه های ویژه خردسالان و کودکان

لینک مجموعه آثار

http://www.ahmadlavasani.blogfa.com/

ادامه داستان:

فصل دهم (۱۰) - میبینمت که تماشا نشسته ای مرا

 

 فرشته دوستی خوب برای نازنین

چند دقیقه ای معطل شدم تا نازنین از مدرسه اومد بیرون . سوار شد و پرسید : خب چیکاره ایم امروز ؟

گفتم : بازم عاشق و معشوق .............

خندید و گفت : نه جدی ؟

گفتم : امروز برنامه مون خیلی پر ، امیدوارم خسته نشی .........

لبخندی زد و دوباره ماچم کرد و گفت : عزیزم با تو هیچوقت خسته نمی شم . نفست که بهم می خوره زنده می شم ...... جون می گیرم ...... سبک می شم و می خوام پرواز کنم ......

اونو بوسیدم و راه افتادم .

پرسید : کجا ؟

گفتم : بازارچه صفویه ؟

گفت : اونجا برای چی؟

جواب دادم : برای خرید . عزیزم ....، مثل اینکه پنجشنبه عقد کنون مونه ها ....... یادت رفته ؟ ........

گفت : اما ما که چیزی احتیاج نداریم .

گفتم : این یه روز ویژه برای ماست بنا بر این باید . یه چیز مناسب این روز بپوشیم .........

دیگه چیزی نگفت .............. حدود یک ربع طول کشید که به بازار چه رسیدیم. بعد از خوردن دوتا پیتزای چاق و چله خرید های لازم رو انجام دادیم و نزدیک ساعت سه و نیم بود که به طرف سینما شهر فرنگ توی خیابون عباس آباد حرکت کردیم . رستوران و تریای شاه عباس درست روبروی در سینما در سمت جنوبی خیابون عباس آباد قرار داشت . خیابون شلوغ بود اما ، ما درست سر ساعت چهار رسیدیم .

وقتی وارد شدیم. دوستم سعید رو دیدم که یه گوشه نشسته و تو فکر ..... مدتی بود با هم حرف نمی زدیم....به همین دلیل به طرف دیگه سالن رفته و پشت یه میز نشستیم . دلدار صاحب تریا تا متوجه ورود ما شد . فوری سر میز ما اومد و یه چاق سلامتی گرم کرد و دستور داد دو تا قهوه برامون بیارن .

پرسیدم : فرشته اینا نیومدن .

گفت : نه خدمت رسیدم هم برای عرض تبریک و هم بگم . فرشته خانم زنگ زد گفت : با کمی تاخیر می رسند ........ ولی گفتند حتما میان منتظرشون بمونید .

تشکر کردم و دلدار به دفترش برگشت .....

در این زمان نازنین که تازه سعید رو دیده بود. بازوی منو فشار داد و گفت : احمد اون هنرپیشه ه رو نیگا کن و به سعید اشاره کرد.

نمی دونست ما با هم رفیقیم. اون اصلا دوستان منو نمی شناخت . می دونست دوستان زیادی دارم . اما .....

گفت : احمد ناراحت نمی شی برم یه امضا ازش بگیرم ......

خودم زدم به اون راه و گفتم از کی ؟.......

گفت : از آقا سعید.....

گفتم : آدم قحط ِ تو می خوای از اون امضا بگیری ........

گفت : نگو تورو خدا همه بچه های مدرسمون واسش می میرن .......

گفتم : واسه کی . این ........

گفت : اره .........

پرسیدم : تو چی ؟

گفت : من فقط واسه تو می میرم .......

گفتم : حالا که اینطور برو بگیر........

نازنین بلند شد و بطرف میز سعید رفت . سلام کرد و می خواست حرف بزنه که من با صدای بلند گفتم : ا.... و ....... احترام بذار........

ملکهُ سرور ته........

نازنین خشکش زد ......... مونده بود چی بگه ........ انتظار چنین کاری رو نداشت.......

سعید سرش و برگردوند یه نگاهی به من کرد و خیلی جدی گفت : با کی بودی؟............

گفتم : مگه غیر از ما اینجا کس دیگه ای هم هست .......

از جاش بلند شد و به طرف من اومد ....... در همین حال گفت : چی گفتی ؟

نازنین رنگش پریده بود ........... نمی دونست چه اتفاقی افتاده ......

من با صدای بلند دوباره گفتم : کری ؟ گفتم ملکه سرورته ، می فهی یعنی چی ؟ احترام بذار......

در این زمان سعید به میز ما رسید . دست انداخت خیلی جدی یقه ام رو گرفت و گفت : ایشون تاج سرمان . اما بنده ولینعمت حضرتعالی هستم ..... بعد پرسید : کی تا حالا ...........

گفتم : چهار , پنج روزه.........

گفت : آشتی ؟

گفتم : جهنم ....آشتی .......

منو بغل کرد و گفت : لا مسب چیکار کردی ؟ گفتم یه فرشته رو به همسری گرفتم ....... الانم پشت سر ت واساده و از ترس قالب تهی کرده ..........

فوری برگشت و گفت : ببخشین خانم .......

گفتم : نازنین دختر دایی و همسرم ......

دستش رو دراز کرد و با نازنین دست داد و گفت : ببخشین نازنین خانم مقصر این .........

نذاشتم ادامه بده . گفتم : بگذریم ، بطرف نازنین رفتم و کمکش کردم بشینه . هنوز گیج بود. به سعید گفتم بشین....

گفت : نه باید برم ، قرار دارم . اما باید ببینمتون .

گفتم : پنجشنبه خونه ما ......... منتظرت هستم ..... یه جشن کوچولو داریم ......

گفت : باشه ...... پس تا پنجشنبه ......

رفت و وسایلش رو جمع کرد و دستی تکون داد و پای صندوق رفت ......

بعد داد زد و گفت : من حساب می کنم .

گفتم : پولا ت ر و خرج نکن ....... تو می دونی ما چیزی نخوردیم حساب می کنی .....هردو خندیدیم .......

گفت : از شوخی گذشته امروز مهمون من هستین.

جواب دادم : که ول خرجی نکن ............. به این سادگی و ارزونی نمی تونی سر وته قضیه رو هم بیاری ....... باید درست حسابی بندازمت تو خرج ..........

دستی تکون داد و در حالیکه از در خارج میشد . گفت : من پس زبون تو بر نمیام ....... خداحافظ ..........

به این ترتیب من و سعید بعد از سه ماه با هم آشتی کردیم .

نازنین دیگه کم کم داشت حالش بهتر میشد و از شوک شوخی ما بیرون می اومد . رو به من کرد و گفت : شما دوتا باهم دوستین

گفتم : ساعت خواب عزیز دلم .........

گفت : یعنی سعید آقا تو جشن ما هست .......

گفتم : سعید , فرشته , آرام ......... و خیلی های دیگه ...........

الان هم فرشته و آرام دارن میان اینجا ، با هم قرار داریم ....... مثه آدمای منگ گفت : جدی میگی ؟ ........ یعنی من خواب نیستم ؟ .............

سرم رو بردم جلو و لپش رو یه گاز کوچولوی با مزه گرفتم...... یه جیغ یواش کشید ...... گفتم : حالت جا اومد .......... آره جدی میگم .....

گفت : اما من ....... لباسام ........

گفتم : خیلی هم خوبه........

گفت : ولی .......

گفتم : تو زیبا ترین ، فرشته دنیا هستی و البته مالک شش دانگ قلب من ....... من تورو همین جور دوست دارم ..........

همین موقع داریوش از در تریا اومد تو ........ ورودش یعنی سر و صدا ....... با همه سلام علیک کرد حتی با کارگرای آشپزخونه ...... بعد اومد نشست و گفت : باد و طوفان هر جفتشون دارن میآن ......... مشغول پارک کردن ماشین هستن ....

منظورش آرام و فرشته بودن ......... و ادامه داد : راستی سعید و دم در دیدم .......

گفت : شب جمعه می بینمتون ...... آشتی کردین ..............

گفتم : چیه ؟ ............ فضولی ؟ .......... رو به نازنین کردم و گفتم : فردا خبرش دست همه دنیاست ........... به نقل از داریوش پرس .........در همین زمان فرشته و آرام از در وارد شدن ....... از همون دم در عین بچه گربه هایی که لای در گیر کرده باشن شروع کردن ریز ریز جیغ و ویغ کردن و خوشحالی ....... از پشت میز بلند شدم . دیدم اصلا " تحویل نگرفتن و یه راست رفتن سراغ نازنین و شروع کردن به ماچ کردن اون .......... چه عروس خانم خوشگلی ......... چه نازه ........... و از این حرفا ........ ماهم یک کناری واسادیم و.......... بر و بر نیگاشون کردم .......

بعد از مدتی که خوش وبش هاشون با نازنین تموم شد ......... فرشته ، رو به من کرد و گفت : پوستت کنده اس ....... غلفتی

گفتم : دیگه چرا ؟

گفت : بعد از اینکه کندم بهت میگم چرا ؟

آرام هم گفت : منم پوستت رو پر پوشال می کنم ......... و ادامه داد ما مثلا خیر سرمون از شیش , هفت سالگی با هم دوستیم .......... زورت اومد یه زنگ بزنی به من بگی چه خبره ........... من ........... باید از دهن این ........... بزغاله ..... کجاست ؟....... کدوم گوری رفته قایم شده ؟ ........

داریوش از زیر یکی از میز ها سرش رو آورد بیرون و گفت : در خدمت گذاری حاضرم .......

آرام ادامه داد : از زبون این بزغاله اخوش باید بشنوم داداشم زن گرفته ......... همین موقع با کیفش یه دونه محکم زد پشتم و گفت : این پیش پرداختش ........

فرشته رو به نازنین کرد و گفت : نازنین جون ، ما دوتا خواهر شوهرات هستیم ........... اما طرف توییم ......... سه تایی باهم پوستش رو می کنیم ..........

نازنین به حرف اومد و گفت : نه تورو خدا گناه داره .......... من نمیتونم ناراحتیش رو ببینم .......... اونقدر این حرف و جدی و از ته دل گفت که آرام و فرشته باز دور و برش گرفتن وشروع کردن ماچ کردن و قربون صدقش رفتن ......... خیلی زود متوجه صداقت و سادگی اون شدن و به شدت تحت تاثیرش قرار گرفتن .........

بالاخره قربون صدقه رفتن های تموم شدو نوبت سین جیم کردن من رسید. ناچار شدم سیر تا پیاز ماجرا رو براشون شرح بدم

بعد فرشته راجع به کار جدیدی که بهش پیشنهاد شده بود گفت و قرار شد ، قراردادش رو قبل از امضا ، بیاره من بخونم ........ بعد یه لیست از کسانی که باید اونا دعوت می کردن تهیه کردیم و آرام گفت : منم چندتا مهمون میخوام دعوت کنم ...... از دوستام .........

گفتم : باشه........

بالاخره مراسم آشنایی نازنین با اونا به خیر وخوشی تموم شد ............ قرار رو برای پنجشنبه گذاشتیم و همگی ساعت شیش از تریا خارج شدیم ..............

 
ارسال از:‌ آقای صلاح الدین احمد لواسانی

سایت شعر نو:

http://shereno.com/index.php?op=artist

 

اردیبهشت همیشگی تئاتر- به قلم اقای رضا آشفته

اردیبهشت همیشگی تئاترموضوع:فرهنگی و اجتماعی
 
 
 
 
 
 
گزارشی درباره چگونگی استقرار تئاتر در همه ایران

رضا آشفته:

اتفاق مهمی که در ابتدای سال 87، از سوی مرکز هنرهای نمایشی در مراکز 30 استان کشور به وقوع پیوسته. برگزاری جشن اردیبهشت تئاتر ایران است که در طول این ماه و هر روز در یک استان برگزار می‌شود و آخرین مرحله برگزاری و جشن نهایی آن در تالار وحدت تهران است.
حسن این جشن معرفی تئاتر در سراسر ایران است. البته تئاتر در کل ایران معرف حضور همگان است اما این بار با اهمیت دادن به آن به عنوان یک هنر مردمی و فعال می‌توان در استقرار تئاتر به مفهوم واقعی آن کوشید. متأسفانه در تمام شهرهای ایران، تئاتر به شکل حرفه‌ای دنبال نمی‌شود. اگر تئاتر در تهران را تا اندازه زیادی تئاتر حرفه‌ای بدانیم، چنین جایگاه و منزلتی برای تئاتر در هیچ شهر دیگری در نظر گرفته نشده است. حتی در شهرهای بزرگی مانند مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز، اهواز و غیره نیز چنین چیزی در حال حاضر برقرار نیست. با آن که شهرداری‌ها، حوزه هنری، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و غیره به تئاتر می‌پردازند، اما نوعی پراکندگی عجیب مانع از استقرار تئاتری فعال در شهرهای ایران شده است. از سوی دیگر تئاتر به عنوان یک هنر فرهنگ‌ساز در جهان شناخته شده است. با آن که این هنر برای ما وارداتی است اما همانند مابقی کالاهای وارداتی قابلیت ایرانی شدن را دارد. فقط کافی است هنرمند ایرانی به دنبال کشف و ارائه ظرف و مظروف دلخواه خود در این هنر باشد. چنانچه تاکنون نیز در سطح کلان گروه‌ها و هنرمندان و نظریه‌پردازان ایرانی فعالیت گسترده‌ای را برای این منظور انجام داده‌اند و البته در این جا نیز عدم انسجام کلی و پراکندگی زمانی مانع از تحقق یک پژوهش قابل استناد و کاربردی شده است. در عین حال حرکت‌های گروه هنر ملی، نه به همین نام، و به صورت پراکنده توسط کارگردانان، نمایشنامه‌نویسان و نمایشگران متعدد پیگیری شده است. آن‌چه عباس جوانمرد و علی نصیریان آغاز کردند، بهرام بیضایی، بهزاد فراهانی، نصرت نویدی و دیگران ادامه دهنده این راه پیش از انقلاب بودند. هدف این گروه رسیدن به الگوهای اجرایی کاملاً ایرانی بود. ایرانی به این معنا که ضمن نوآفرینی بر اساس الگوهای رایج نمایش‌های ایرانی، بتوان حرف و سخن امروزی را بیان کرد. به هر تقدیر این نکته قابل پیش‌بینی است که تئاتر به عنوان یک هنر وارداتی غربی نمی‌تواند فرهنگ ما را تحت سیطره خود درآورد. بلکه ما ایرانیان می‌توانیم از این امکان فرهنگی به بهترین شکل و نحو در ارائه مفاهیم و دغدغه‌های اساسی خود بهره‌مند شویم. این دیگر به اراده ملی ما برمی‌گردد که تا چه میزان بر پایه هویت ملی و در عین حال انسانی و فرامرزی بخواهیم برای عموم مردم فرهنگ‌سازی کنیم. همه این عوامل دست در دست هم می‌دهد که ما ناخواسته یا خواسته بپذیریم که تئاتر برای جامعه ایرانی به هر شکل و منظری مفید و ضروری است. تئاتر هم از جنبه سرگرم‌کنندگی و هم از جنبه محتوایی تأثیرگذار است و جوامع پویا و فعال برای گریز از ناهنجاری‌ها دست به دامن ابزار و امکانات بالقوه هنجارساز می‌شوند.
تئاتر
تئاتر یک مکان عمومی برای اجرای نمایش به منظور جذب اقشار مختلف جامعه است. تئاتر امروز برخلاف تئاتر قدیم‌تر که منحصر به استفاده طبقه اشراف بود، امروز شکل عمومی‌تری به خود گرفته و اقشار مختلف به ویژه طبقه متوسط را جذب خود می‌سازد. جالب این‌جاست که ایران امروز با اکثریت جمعیت متوسط شهرنشین مواجه شده و اگر نیازهای مطلوب این جامعه فراهم نشود، امکان رواج هر نوع تهدید و خطری هست. هنر، ورزش، مناسک عبادی و آیینی، امور فرهنگی و تربیتی از جمله مواردی است که تحکم و استقرار نهادهای مرتبط با امور باعث و بانی جهت‌دهی مثبت به یک جامعه شهری یا روستایی خواهد شد. کمبود هر یک از این موارد نیز خلائی را برای نفوذ و برقراری امور غیراخلاقی و ضداجتماعی موجب خواهد شد.
این روزها حتی در کوچکترین شهرهای کشورمان نیز آمفی‌تئاترهای چندمنظوره برای اجرای برنامه‌های مختلف در این شهرها ساخته شده است. اما با کمی تغییر این مکان‌ها قابلیت تئاتری شدن پیدا می‌کنند. مثلاً با افزودن به عمق آمفی تئاتر و کاستن از دو یا چند ردیف از صندلی‌ها فضای بیشتری برای اجرای نمایش ایجاد می‌شود. با حذف سکو و البته تبدیل این مکان‌ها به فضاهای سیال و قابل انعطاف، به کاربردهای تئاتری بیشتری رهنمون خواهند شد. مثلاً تالار مولوی و تالار چهارسو در تهران از چنین قابلیتی برخوردار است، و اگر چنین تالارهایی در همه شهرها ساخته شود به راحتی می‌توان از این فضا برای انواع اجراهای نمایشی بهره گرفت. بنابراین بودن یک مکان تئاتری، از ابتدایی‌ترین ضرورت‌های استقرار هنر تئاتر در هر شهری به شمار می‌آید که این تئاتر باید از سوی یک متولی فرهنگی حمایت مادی شود.
یک تئاتر علاوه بر هزینه‌های مرتبط با حفظ و نگهدرای آن، به لحاظ آب، برق، گاز، تلفن و دیگر امور خدماتی، نیاز به وجود جمعی از کارکنان و یک مدیر است. بنابراین یک سازمان یا اداره دولتی باید چنین وظیفه‌ای را برای اداره یک تئاتر بر عهده داشته باشد. این مسأله به این دلیل به دولت باید سپرده شود، چون هنوز در کشورمان چنین اموری در حیطه اختیارات بخش خصوصی نیست. حتی در تهران هم تئاترهای خصوصی از آن اهداف عالیه هنر تئاتر دور مانده‌اند و بیشتر با هدف سرگرم‌کنندگی و جذب مخاطب بیشتر فعالیت می‌کنند. در صورتی که این نمی‌تواند یک هدف عالیه و متمرکز برای یک تئاتر فرهنگ‌ساز باشد. بنابراین با حمایت‌های مادی دولتی می‌توان به چنین هدفی نزدیک‌تر شد. در کشورهای اروپایی نیز شهرداری‌ها و وزارت فرهنگ بیشترین حمایت را از تئاترهای خصوصی به عمل می‌آورند. تا در ورطه درآمدزایی کذایی غوطه‌ور نشوند و بتوانند آثار درخور تأملی را تولید و اجرا کنند.
تشکیل گروه‌ها
تئاتر یک هنر گروهی است که یک وجه آن به عوامل هنری و ادبی متمرکز در یک گروه بستگی پیدا می‌کند. کارگردان، مشاوران هنری و تحلیل‌گران کارآمد (دراماتورژ)، نمایشنامه‌نویس، بازیگر، طراح صحنه و لباس، طراح نور، طراح گریم، آهنگساز، دستیاران و منشی‌ها و غیره از جمله عواملی هستند که شرکت آنان برای تولید یک اثر نمایشی لازم و ضروری است و با حذف هر یک از آنان به بدنه اثر هنری ضربه وارد می‌شود.
این عوامل باید با مدارج علمی و هنری و مرور دانشکده‌های تئاتری و هنری، مسلط به کار و تخصص خود باشند. یا با طی دوره‌های کوتاه‌مدت استعدادهای خود را به مرحله کاربردی و تجربی نزدیک‌تر ساخته باشند. چنانچه امروز بسیاری از هنرمندان با قبولی در دانشکده‌های دولتی مستقر در تهران، یا مراکز غیرانتفاعی و دانشگاه‌های آزاد سراسر کشور به طور تخصصی با گرایش‌های مختلف هنر تئاتر آشنا می‌شوند. حالا با این تحلیل می‌توان به بودن افراد متخصص در اکثر شهرها امیدوار بود، اما تشکیل و استقرار گروه‌ها نیاز به حمایت مادی از سوی نهادهای فرهنگی دارد. این افراد باید تحت لوای گروه‌های تئاتری از حقوق مناسب و مطلوب برای ادامه حیات هنری و چرخاندن زندگی روزمره خود برخوردار باشند. با گسترش مراکز صدا و سیما در استان‌های کشور بسیاری از این هنرمندان جذب امور و فعالیت‌های خاص این ادارات شده‌اند و از تئاتر دور مانده‌اند. یا برخی به دلیل نبودن یک تئاتر حرفه‌ای دیگر از شهرهای خود دور افتاده‌اند و با سکونت دائمی در تهران به فعالیت خود در تهران ادامه داده‌اند. این موارد از جمله آسیب‌هایی است که در عدم گسترش هنر تئاتر در کشورمان به وقوع می‌پیوندد.
در این سال‌ها به طور متوسط هر سال 1000 نفر از دانشکده‌های تئاتری فارغ‌التحصیل می‌شوند. این افراد فراتر از نیازهای تئاتری شهر تهران هستند. مگر آن که در تهران نیاز هنر تئاتر در حد نیاز و به شکل استاندارد گسترده شده باشد. در این صورت نیز باز عده‌ای از فعالیت در تئاتر تهران باز می‌مانند چون محدودیت خاصی بر این وضعیت حاکم می‌شود. اما گسترش تئاتر به منظورهای مختلف آموزشی و خلاقیت آموزشی، از سوی نهادهای فرهنگی به هر صورت ممکن، استفاده از نیروهای تربیت شده انسانی را بالاتر می‌برد.
تماشاگران
تماشاگران جزئی لاینفک از تئاتر هستند که در نبودن آنان هیچ تئاتری استقرار و قوام نمی‌یابد. تماشاگران باید عادت به تئاتر دیدن کنند و این عادت از دوره مهدکودک و دبستان باید آغاز شده و در دوره‌های بعدی تکمیل‌تر شود. اگر در شهری مردم عادت به تئاتر دیدن ندارند، باید این عادت از طریق کارت‌های میهمان و برای چند بار صورت گیرد. در ابتدا باید تئاترهایی با جنبه‌های سرگرم‌کنندگی بالاتر تولید و برای آنان اجرا شود و به تدریج از جنبه سرگرم‌کنندگی این تئاترها کاسته و به جنبه محتوایی این آثار افزوده شود. پس از مدتی این افراد حتی برای تهیه بلیت حاضر به پرداخت پول هستند. البته این بلیت‌ها باید مناسب و ارزان باشد. چون هدف از تئاتر در وهله اول ارائه آثار فرهنگ‌ساز است و بسیاری از مشکلات را حل کرده و آموزش‌های لازم را از طریق همین تئاترها می‌توان به مردم القا کرد. بنابراین دولت از طریق یارانه‌های مخصوص مصارف فرهنگی باید در چنین راستایی حرکت کند. پس از آن که همه شهرها، یا هر شهری به وضعیت مطلوب فرهنگی رسید، آن وقت رفتن به تئاتر و خریدن کتاب و امثالهم جزء لاینفک زندگی مردم خواهد شد.
تبلیغات عمومی تئاتر از طریق مراکز فرهنگی و رسانه‌های گروهی ضروری می‌نماید. مردم با تشویق و ترغیب این مراکز به تدریج با تئاتر انس خواهند گرفت و آن را یک ضرورت عمومی در نظر می‌گیرند. تئاتر از تمام رسانه‌های گروهی تأثیر مطلوب‌تری بر جای خواهد گذاشت و این امکان فقط و فقط به دلیل زنده و رو در رو بودن آن است.
بنابراین اگر دولت فرهنگی ما بخواهد، در کوتاه‌ترین مدت صاحب ابزار فرهنگی قوی و باارزشی خواهد شد که از طریق استقرار آن به بسیاری از خواسته‌های عمومی و اجتماعی خواهد رسید. امروز تئاتر در تمام ابعاد عمومی حضور دارد و به مراتب در امور آموزشی حتی از آموزش و پرورش و رسانه‌های گروهی نیز می‌تواند قوی‌تر عمل کند. مشروط بر آن که فضای کار داشته باشد.
 
منبع: سایت شعر نو
نوشته شده در جمعه 13 اردیبهشت 1387 - 17:21:35 ارسال از رضا آشفته