چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

فن‌آوری ADSL - در دنیای شعر - قیصر امین پور - اشعار ف.شیدا

 


در اختیار داشتن سرعت همان چیزی است که همیشه در پی آن هستیم.

فن‌آوری ADSL پاسخی است به آنها که به سرعت احتیاج دارند تا با استفاده از

 آن زودتر به هدف برسند، و از دیگر روشهای دسترسی با استفاده از مودم‌ها

و خط‌های تلفن به ستوه آمده‌اند و در پی آن هستند تا با استفاده از این راهکار و

 با سرعت مطلوب به پاسخ خود برسند. ADSL تکنولوژی جدیدی است که بر

 بستر کابل تلفن قدیمی و آشنای خودمان عمل می‌کند. نصب یک سیستم ویژه در

 داخل پست مخابراتی هر منطقه، مشترکین تلفن آن منطقه را به سادگی و بدون

 نیاز به هر نوع دخل و تصرف سخت‌افزاری و یا نرم‌افزاری، از این سرویس

 بهره‌مند می‌نماید.


از این ساده‌تر ممکن نیست


این تکنولوژی بهترین و بیشترین سرعت را بدون نیاز به تدارک زیرساختهای جدید

ممکن ساخته است. استفاده از سیم‌کشی‌های موجود تلفن بدون نیاز به اتصال به

 دستگاه‌های حجیم و پیچیده، کار مصرف‌کننده را بسیار راحت می‌نماید.

 برای داشتن یک اتصال ADSL در محل مصرف‌کننده تنها نیاز به یک

 مودم ویژه است. پس از برقراری ارتباط، تنها هزینه ثابت خط ADSL به

شکل ماهانه و با توجه به پهنای باند دریافتی به عنوان هزینه دریافت می‌شود.

 در حالیکه از ارتباط ADSL استفاده می‌کنید ارتباط تلفنی شما همیشه آزاد و

 در دسترس است.

هزینه تلفن تنها در صورت استفاده از تلفن محاسبه می‌شود و ربطی به استفاده

از خط ADSL ندارد.


DSL چیست


محبوب‌ترین تکنولوژی باند پهن در جهان یعنی DSL بیش از ۳۰ میلیون مشترک

 تا پایان بهار ۲۰۰۴ به کاربران اینترنت افزوده و تعداد بهره‌مندان جهانی را به

۷۸ میلیون در کل رسانده که این رشد بیش از دو برابر دیگر روش‌های متکی بر

 پهنای باند بوده است. تکنولوژی DSL یکی از انواع انتقال پرسرعت بوده است

که با تلفن معمولی شما را قادر می‌سازد تا ضمن دسترسی به اینترنت پرسرعت از

 امکان دریافت صدا و تصویر با کیفیت بالا استفاده کنید.

 نوع دیگر همین تکنولوژی ADSL است که یکی از انواع فن آوری DSL است،

 که در این روش سیستمهای سخت‌افزاری ویژه (DSLAM) باید در پستهای مراکز

مخابراتی نصب گردند.

 پس از نصب این سیستمها و با استفاده از کابل‌های تلفن، سرویس قابل راه‌اندازی

 می‌شود، بدین لحاظ از نظر هزینه برای دولت و مصرف‌کننده بسیار قابل قبول است.

 زیرا هزینه کابل‌کشی مجدد به هیچیک از طرفین تحمیل نمی‌شود.

 مصرف‌‌کننده این سرویس تنها به یک مودم ADSL احتیاج دارد.


DSL چگونه کار می‌کند


با استفاده از زوج سیمهای مخابرات برای تلفن خانگی ما تنها از یک پانصدم

امکانات بالقوه این سیمها استفاده می‌کنیم و مابقی بلااستفاده می‌ماند.

ADSL پهنای باند ۱.۱ مگاهرتزی خطوط مسی را به کانال های ۴ کیلوهرتزی

 تقسیم می کند و آخرین کانال را جهت ارسال صدا و فاکس معمولی تخصیص

می دهد و ۲۵۶ کانال دیگر را برای انتقال دو طرفه اطلاعات استفاده می کند;

به این ترتیب که ۶۴ کانال را برای خط ارسال اطلاعات و ۱۲۸ کانال دیگر را

 جهت دریافت اطلاعات استفاده می کند. در بهترین حالت اگر ۱۹۲ کانال ۴ کیلو

 هرتزی موجود را استفاده کند، در تئوری سرعت باید به حدود ۹ مگابیت در ثانیه

برسد.در حال حاضر سرعت خطوط ADSL در بهترین حالت ۲ مگابیت در ثانیه

 می باشد.

در عمل، این خطوط اطلاعات زنجیره وار دیجیتال را به اطلاعات پارالل در دو سر

 انتقال اطلاع تبدیل می کنند.

 دقیقا مشابه کاری که در مودم های خطوط عادی انجام می شود.

 
سرعت انتقال اطلاعات در محدوده ذکر شده به عواملی از جمله فاصله ارتباطی

 و نوع سیم استفاده شده بستگی دارد.حال با استفاده از سخت‌افزارهایی که بتوانند

 داده‌ها را فشرده‌سازی، ارسال و دریافت نمایند می‌توانیم این قابلیت بلااستفاده را

هم به کار بگیریم.

 یکی از این سخت‌افزارها در پست مخابرات نصب و دیگری در محل استفاده‌کننده

نصب می‌شود.

ارتباط از طریق سیم تلفن قبلی شما برقرار می‌شود بدون اینکه اختلالی در ارتباطات

تلفنی بوجود آید.

حالا به شرط اینکه مودم همیشه به خط وصل و روشن باشد ارتباط شما با اینترنت

همیشه برقرار خواهد بود در عین حال اینکار برای مکالمات تلفنی مشکلی پیش

 نمی‌آورد.


برتری‌های فنی DSL


اتصال دائم و بی‌وقفه و مطمئن به شبکه مخابرات و شبکه جهانی اینترنت برقرار

 است – هزینه ثابت ماهانه بدون هزینه نصب

(کمتر از ۴۰۰۰۰۰ ریال برای ۲۵۶Kbps

)[ حجم ارسال و دریافت محدوده و هزینه ای ندارد ] – تجهیزات تحویلی به مشتری

رایگان است

– فاصله زمان درخواست تا تحویل سیستم کوتاه می‌شود –

از حداقل تجهیزات در محل کار یا خانه استفاده می‌شود –

 سرعت سیستم به قدری بالا خواهد بود که سرویس‌های دیگر اینترنت نیز

 مانند صوت و تصویر متحرک، برای استفاده در دسترس خواهند بود

 – نیاز به کابل‌کشی مجدد نیست – می توان بیش از یک نفر از هر اتصال

استفاده نمود-

در شرایط ایده‌آل (نبود نویز بر روی سیمها، فاصله کم تا مرکز مخابراتی)

 حداکثر سرعت دریافت ۸Mbps و سرعت ارسال ۱Mbps خواهد بود –

اداره و کنترل کارهای چنین اتصالی نیز به سادگی همان کاری است که با

تلفن منزل انجام می‌دهیم _ به علت سرعت بالا (دریافت و ارسال) امکان برقراری

 جلسات و سمینارهای مجازی با سهولت میسر است – بازشدن راه برای انجام

 پروژه‌هایی مانند دولت الکترونیک، پزشکی الکترونیک، آموزش سمعی بصری

الکترونیک، شبکه اختصاصی الکترونیک و مجموعه وسیعی از دیگر کاربردهای

الکترونیک – مسافت ۸/۱ کیلومتری تحت پوشش شبکه برای تامین سرعت ۸ Mbps –

 ارائه انواع سرویس‌های مختلف براساس بستر شبکه

DSL مانند VODSL، Video on

دنیای شعر و ادب

 

عُرس مولانا

 

     بتاریخ 15 دسامبر 2006 به پیشواز سال بین المللی مولانا جلال الدین

 محمــــــــــد بلخی وبزرگداشت هشتصدومین سال در گذشت وی در شهر

 Purmerend کشور هلنــــــــد عُرس مولانا با برگذاری محفل شانداری

 تدویر یافت.

 دراین برنامه که شمارزیادی از شخصیتهای فرهنگی وعلاقمندان دنیای شعر

 وادب به شمول بانوان وآقایان فریخته وجـــــوانان پویا اشتراک داشتند، بخشهای

متعدد شامل خوانش مقالات وپژوهشهای علمی، دکلمهء اشعــــار وموسیقی شاد

 گنجانیده شده بود که از ساعت 7 شام تا حوالی 1 شب ادامه داشت.

در ابتدا یار محمد آراشید رئیس انجمن کلتوری زند ستاد Zandstad  وعضو

 هیات رهبری اتحـــــادیه انجمنهای افغانها در هلنــــــد محفل را گشایش واز

 محترم هـــــــــــــارون یوسفی ژورنالیست شناخته شده ومتصدی برنامه هـــای

فرهنگی  بخش فارسی بی بی سی  تقاضـــا نمود تا گرداننده گی بخش نخست

 را به عهـــده گیرند، نخست محترم انجنیـــــر آصف رهـــــا

ژورنالیست و نماینده افغانهای شهر پورمیرند که میزبان عُرس بودند با صحبت

همه جـــانبه شان مهمانان را خوش آمدید وخیر مقـــــــــــدم گفته وآرزو نمودند

تا عرس مولانا در فضای آموزش وعشق که انگیزهء زنده گیست آغاز وپایان یابد!

 در بخش اول برنامه که شامل مقالات وپژوهش علمی وادبی بود

، ذوات وشخصیتهای محترم

مقالات واندیشه های شانرا طور آتی بیان وارایه داشتند؛

1-    محترم محمد حسن ضمیر یکی از دوستــــــداران فرهنگ مولانا

 زندگینامهء مولانا را طی مقالهء مبسوطی به خوانش گرفت .

 

2-    محترم محمد یوسف صدیقی که در مطبوعات کشور بنام "همرزم" از شهرت

بسزائی برخوردار اند، مضمونی را تحت عنــــــــــوان "اثر گذاری شمس تبریزی

 در دگرگون سازی بینش عارفانهء مولانا تا سرحد انسان سالاری وایجاد مکتب

 تازهء مولوی در عرفان" به خوانش گرفت که مورد توجه عمیق قرار گرفت.

آقــــــای همرزم که خود شاعر وتحصیل کرده در عرصهء زبان وادبیات میباشند،

همین حالا دوجلــــــــــد آثار شعری شان آماده نشر بوده وهمچنان در صدد تکوین

 وتدوین اثر منظوم دیگر برای کودکان میباشند.

 

3-    محترم دکتور ترابی که یکی از دوستداران وشیفته گان دنیــــای شعر وادب

میباشند، مقاله آموزنده وباارزش را در مورد افکار فلسفی مولانا قرأئت نموده وبا

 صحبتهای های دلنشین ومثالهای منظوم اندیشه هـــــای فلسفی وی را با Froids

فروید به بحث گرفته واز تحقیقات 20 سالهء نیکلسون Niclson محقق انگلیسی در

 مــــورد آموزش زبان فارسی وپژوهش شهکار مثنوی معنوی توضحیات ارائه

 داشت.

4-    محترم دستگیر نایل طنز نویس وشاعر محبوب مقالهء را تحت عنــــــــوان "

مولانا، تصوف وعرفان" با دلچسبی ارایه نمود.

در همین بخش محترم رحمن اوغلی منشی ولسی جرگهء افغانستان که دریک سفر

 کاری در هلند بسر میبرد، دعوت این عرس را پذیرفته وضمن صحبت مختصر

 پیرامون کارهای رسمی شان در رابطه به عُرس مولانا وشخصیت علمی مولانا

تماس گرفته وابتکار دست اندر کاران عرس را ستود!

بخش دوم قرائت ودکلمهء اشعار مولانا و اشعـــــاری در وصف مولانا بود،

 گرداننده گی این بخش را دوشیزهء جوان نیلاب نایل بدوش داشت، در این قسمت

اشعاری توسط محترم فائز، محترمه عزیزه عنــــایت، سید بشیر حسینی، عرفان و بانو

 منوره حاحی ( زازی) قرائت شد، که در لابلای اشعار ناله هـــــــای ِسه تار خلیل گداز

 به دلها چنگ می زد، در این بخش دونفر دیگر هریک آقایون مدد وآراشید نسبت ضیقی

وقت نتوانستند، اشعـــــــار ودکلمه های شانرا بخوانش گیرند.

بخش سوم که موسیقی بود با گرادننده گی نذیر احمد مشفق پیش برده شد، دراین

بخش که با تکنوازی هنرمندان ایرانی هریک محترم سلطانی وسنتور نواز وهمکار

 جوان شان آغاز یافت به محفل نفس گرم داده وهوای محفل را  انسجام بخشید، که

 در بین نغمه هــایش نغمهء "ملا محــــــمد جــــان بیا بریم  به مزار" که مراد از

 مسقط الرأس مولاناست تأثیرات ژرف را بجا گذاشت!

 

  در بخش موسیقی آواز گیرا وجوان آرش اعتمادی با شاه فردهــــــای از سروده های

مولانا عرس عشق ها را صد چنــــدان گرم تر ساخته وطنین آهنگ نی ونی نامهء مولانا

 دوستداران وعلاقمندان را به سفرهای عشق جاودان به پرواز آورده وآنها را جان ودل

می بخشید،

آرش اعتمادی آواز خوان وضرب نواز هنر آفرین رامین جامی در یک ترکیب

 وبافت گیرا آهنگهای عشق ملکوتی تاعشق تصوف وتصوف عشق را به نمایش گذاشته

 وباهنــــرنمائی آنرا تمثیل میکردند:  به گفتهء مولانا؛

ای برادر تو همـان اندیشه ای

مابقی هم استخوان وریشه ای

هنرمنـــــدان جوان وبا اندیشه ما همیشه سرفراز و با معرفت باشند، به سلسلهء بزم

موسیقی هنرمند متواضع وصمیمی وغزل خـــــــوان خوب ما جاوید نصرت که

 صاحب قریحه واستعداد وآموزش اکادمیک نزد استادان هندی میباشد، نیز چند آهنگی

 نثار عرس نموده که با استقبال گرم مواجه شد!

 

   به دلیل ادا کردن  حق وچاشنی نواختن صـــدای گیرای ژورنالست وطن

 هارون یوسفی نیز در تالار طنین انداز شد ودوستان وعزیزان را به محبت ،صمیت

وخوشی وسعــــــادت دعوت نمود:  

(   این خانه چه زیباست، اما خانهء من نیست ، این خاک وطن نیست )....

 

  قابل یادآوری است که فلم ساز وکمره مین شهـیر کشور آقـــــــای سید بشیر حسینی

مسئول ستدیوی( صدا، تصویر وبشارت )امور فلمبـــــــرداری عرس مولانا را از دل

 وجـــان به پیش برده وبااشتیاق در صدد تهیه DVD این محفل میباشند. امور تخنیکی

وپخش آواز را محترم منصور میهن پور با مؤفقیت پیش بردند، همچنـــان دوستان عزیز

 وفرهنگیان دل باخته چون محتـرم عبدالشکور خوشه چین، محترم  صدیق عزیزی

وانجنیر قــــادر مسعود ودیگران همه وهمهء همکاری صمیمــــــانه در تدویر

برنامـــــــه داشتند،

 بانوان گرانقدرودختران عزیز ما با پیش کشیدن دست ُپختهــــــــای  لذیز ورنگارنگ

خـــــوان عُرس مولانا را رنگین ومتنوع ساخته وحق مولانا را با ثواب وخیرات اداء

نمودند. همچنــــــــــان شرکت اکسپورت امپورت حرگند( سرگنـــــــــــــــد)

 که مصروف عرضهء مواد غذائی است در تهیـــه شرینی باب ومیوه خشک روی

 میزهـــای این عُرس همکاری داشت که ازهمه کسانی که قبول زحمت

 فرمـــــوده بودند ابراز امتنان میگردد.

      در نظراست که مقالات این عُرس از طریق رسانه هــــــای انترنیتی وطباعتی

 بدست نشر سپرده شود.

در دنیای ادب وشعر    

(قیصر امین پور)           

مشفق کاشانی، فاطمه راکعی و باباچاهی از امین‌پور می‌گویند
 
این سالک راه شعر


حرف من نیست درد/ نام دیگر من است/ چگونه خودم را صدا کنم؟
 
قیصر ‌امین‌پور در اولین ساعات بامداد امروز پس از سال‌ها تحمل درد،
 
 دار فانی را وداع گفت. فاطمه راکعی، شاعر درباره قیصر ‌امین‌پور و دردی
 
 که می‌کشید گفت: « منش و رفتار انسانی امین‌پور فوق العاده بود.
 
علی رغم دردی که در این چند سال اخیر همراهش بود همواره خوشرو بود و
 
 همیشه از همه ما دقیق‌تر و با انگیزه تر.
 
قلب بزرگی داشت و هر کس که به او رجوع می‌کرد با روی باز برخورد
 
 می‌کرد و چنان به همه عشق می‌ورزید که باورکردنی نبود.
 
 
،، اما همه در قلب او جای داشتند.،،

راکعی افزود: « ‌امین‌پور خودش درد کشیده بود و ارادت و علاقه خاصی

به دردمندان داشت fatemeh-rakeii2.jpgو هر کاری از دستش ساخته بود، برای آنها انجام می‌داد.

 در تمام زندگی‌اش از هیچ کس هیچ چیز نخواست اما برای همه، همه کار کرد.»

 

راکعی درباره شعر ‌امین‌پور گفت: « قیصر ‌امین‌پور در شعر معاصر ایران چنان جایگاه رفیعی دارد که لزومی‌نمی‌بینم در این فرصت چیزی در این مورد بگویم و فکر می‌کنم این وظیفه منتقدان است که در آینده به شکلی مبسوط و جامعه شناسانه درباره شعر او سخن بگویند.»

علی باباچاهی در مورد شعر قیصر ‌امین‌پور گفت: « شعر ‌امین‌پور تشخصی دارد که برای او جایگاه ویژه‌ای را در شعر معاصر ایران ایجاد کرده است. اگر قائل به تقسیم بندی شاعران باشیم می‌توان شاعران را به سه دسته کلی آوانگارد (پیشرو) ، نوآفرین و شاعران تحت سیطره شعر رایج تقسیم کرد. منظور از شعر رایج شعری است که نیاز به خواننده پیشرو ندارد.»

او در ادامه افزود: « قیصر ‌امین‌پور شاعری بود که از افراط و تفریط پرهیز کرد.

 و می‌توان گفت او شاعری بود که نوآفرینی را نقطه عزیمت شعر خود قرار داد

 تا هم در ردیف شاعران خلاق قرار گیرد و هم از احتمال خسارت دیدن در عرصه‌های

جسارت ورزی در امان بماند.»

باباچاهی درباره رابطه شخصیت صمیمی ‌‌امین‌پور و شعرش گفت: « صمیمیت و شفافیت

 از محDSCF200301.jpgورهای شعر ‌امین‌پور به شمار می‌رود، همچنانکه خود او در عرصه

رفتارهای اجتماعی از صمیمیت خاصی برخوردار بود. این سالک راه شعر

 به خط کشی‌های حساب‌گرایانه‌ی پاره‌ای از شاعران معاصر تن نمی‌داد و

 شاعران و نویسندگان را به خودی و غیر‌خودی تقسیم نمی‌کرد،

 که این روحیه عدالت محوری و مسالمت‌جو می‌تواند سرمشقی برای

 دوستان او قرار گیرد.»

علی باباچاهی در نقد آثار شعر ‌امین‌پور گفت:« قیصر ‌امین‌پور در نقد شعر نیز صاحب نظر

 است کما اینکه کتاب«سنت و نوآوری در شعر معاصر» مأخذ قابل اعتمادی است

 و شعرهایی که برای کودکان سروده از لطف خاصی برخوردار است.»

باباچاهی در پایان درباره ریشه جنوبی ‌امین‌پور و تأثیر آن در اشعارش گفت:

« درون شاعر به سرزمین‌های کودکی پرتاب می‌شود و اشعار امین رنج مایه ولایت

 او را همراه دارند. روحش شاد باد.»

مشفق کاشانی شاعر نیز درباره جایگاه قیصر ‌امین‌پور گفت:

« دکتر قیصر ‌امین‌پور از تأثیرگذارترینDSCF153507.jpg شاعران معاصر

 در میان جوانان امروز است. او درخانه شاعران وقت زیادی را برای

 آموزش جوانان صرف می‌کرد و هرگاه جوانان به او مراجعه می‌کردند،

 با صبر و حوصله به حرف‌هایشان گوش می‌داد تا بتواند سوالاتشان

 را پاسخ دهد.»

کاشانی درباره ویژگی‌های شخصیتی ‌امین‌پور گفت:

 «از نظر نجابت و صفات عالی انسانی اگر نگویم بی نظیر، کم‌نظیر بود.

بی‌اغراق می‌گویم من در خانه شاعران هفته یکی دو روز با او بودم، از محضر

 او بهره می‌بردم و در واقع تلمذ می‌کردم.»

او در پایان گفت: « در‌گذشت دکتر قیصر امین پور تأسف‌بار بود،

 فوت او را به خانواده و بازماندگان ایشان تسلیت می‌گویم

 وامیدوارم در جوار رحمت آرمیده باشد.»

 

شعر ی از:فرزانه شیدا/ ف..شیدا

سایت اختصاصی ف.شیدا:
www.fsheida.com


سایت:جاودانه ها:
http://iran.blogme.com
سخنان مشاهیرو بزرگان جهان به مدیریت آقای امیر همدانی

 نگاهی باز....

بخود گفتم دمادم لحظه در لحظه:

نگاهی باز باید سایبان خستگی های دلم باشد

وگوید با دلم سوگند گرم بودنی با عشق

نگاهی باز باید تیره گی های دلم را روشنی بخشد

و یکبار دگر از رویش سبز اهورائی بگوید باز

دلی باید توان و قدرتش باشد

که آتش را بنام زندگی همواره روشن کرده قلبم را بسوزاند

نه اما ازسر اندوه

که تنها از سر گرمای عشقی گرم وجاویدان!!!

نگاهی باز باید سایبان خستگی های دلم باشد

و دیدم ناگهان من دیدگانی گرم وسوزان را

و دلبستم تمام زندگی بر او

و شبهایم چه گرم و وه چه نورانی

تمام آتش این زندگانی را به قلبم داد

کنون میسوزم از آن شعله هردم

به هر روز وشبی همواره پی در پی

ودل میگویدم :خود بوده ای آخر

که آتش را دمادم یاد میکردی

کنون بامن بسوز وباز هم در شعله آتش

به فریاد دلت فرمان بده :

« ای دل »

بسوز و بازهم خاموش دنیا باش

بسوز و بازهم اشک دل ودیده

ز چشمانت بگیر و باز هم

با خود بگو هردم : زپا هرگز نمی افتم

ولی افسوس....ولی افسوس در این شعله ها دیگر

توانی نیست

رهایم کن مرا آخر

که تا گریم بسوز عشق خود همواره بی پروا


رهایم کن که فریادی زنم از عمق این سینه

رهایم کن که من تنها

فقط یک موج فریادم

فقط یک سینه , پر اشکم

فقط یک قلب تنهایم

فقط یک قلب تنهایم!!!!!

رهایم کن ...رهایم کن!!!!

سروده فــرزانه  شیــدا


 

 

بیاد شاعران- کوتاه و خواندنی-تفسیری از پواران فرخزاد :(شاملو)

 بیاد شاعران

 برگرفته از سایت شمایل خانه ها:

www.ghalamrow.com/galamro-shamayelkhaneh.htm

 

 

صادق هدایت

 

 

نیما یوشیج

 

 

احمد شاملو

 

رضا براهنی

مهدی اخوان ثالث

هوشنگ گلشیری

سیمین دانشور

جلال آل احمد

صمد بهرنگ

اسماعیل خویی

بزرگ علوی

غزاله علیزاده

محمود دولت آبادی

غلامحسین ساعدی

شهرنوش پارسی پور

بهرام بیضایی

هادی خرسندی

حمید مصدق

سیمین بهبهانی

رضا قاسمی

اکبر سردوزامی

 

جواد مجابی

میرزا آقا عسگری - مانی

محمود فلکی

ساقی قهرمان

حسین زراسوند

 

بهرام بهرامی

دنا رباطی

زیبا کرباسی

صمصام کشفی

شهریار عامری

بهروز سیمایی

عیدی نعمتی

بیژن بیجاری

ایرج رحمانی

سعید یوسف

حسین شرنگ

 

 

فروغ فرخزاد

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

فریدون مشیری

جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت

سررا به تازیانه او خم نمی کنم

افسوس در دو روزه هستی نمی خورم

زاری براین سراچه ماتم نمی کنم

با تازیانه های گرانبار جانگداز

پندارد آنکه روح مرا رام کرده است

جان سختیم نگر که فریبم نداده است

این بندگی که زندگیش نام کرده است

 

پوران فرخ زاد

مسیح مادر

(نشان زن در زندگانی و آثار احمد شاملو )

شهریور ماه سال 1382 پوران فرخزاد کتابی در باره احمدشاملو

منتشر کرد. در این کتاب او به بررسی آثار احمد شاملو می پردازد .

پوران فرخ زاد کتاب « مسیح مادر » را اختصاص می دهد

به « نشان زن در زندگانی و آثار احمد شاملو » و این کتاب را ـ

برای آیدا  به روح آبی وش دریایی اش  ـ منسوب کرد

پوران فرخزاد خود زنی است که از سخاوت نیروی عشق،

قلمی نغز در بیان تلنگر های خفتۀ محبت را باز می سازد .

 او در سفری به سادگی شعرش با مهرو ظرافتی خلاق ،

 گام های کودکی مهر را در ترنم سرود بارانی عشق،

دنبال می کند .

او به سرزمین رویایی عشق پا می نهد و بدون اینکه شاخه ای

 از جای بجنبد و بنفشه ای لگد گوب شود ،لحظه ها را می شمارد

 و مروارید خاطره ها را به نخ می کشد

پوران فرخ زاد زنی است که عشق در دستش

 لمس باور خیس زندگی است . پوران جان سوختگان وادی عشق

را می شناسد و هزاران افسانه عشق را از لبان تبدار

  سرنشینان این وادی شنیده است .

او در کنار فروغ  در مسیر جاده پر سنگلاخ زندگی ، گاه خود را

فراموش می کند و آوایزه های محبت را بر گردن دیگری می آویزد ،

 وبه هیمن ساده باورش دلخوش می ماند

احمد شاملو و زندگی و سروده هایش بارها و بار ها به نوشتار

 در آمده اند و هرکس در ترجمه افکار و عقاید او مسیری را

بر گزیده است که برآن باور جمعی متعصبانه پا می فشارند

و خواننده در هر تفسیر و نوشته با ابر مردی روبرو می شود

 که درکش را مشگل می کند . ولی پوران فرخ زاد به وجهی

 می پردازد که با ذات زمینیان آشنا تر است .

  این بار احمد شاملو را فقط در قالب یک سلحشور و استوره

 تاریخی نمی یابیم و از میان سروده هایش میانبر به مسیر

 زندگی او  ره می یابیم

در اینجا چند برگ از کتاب « مسیح مادر » ، 

 نوشته پوران فرخ زاد می آید

(نشان زن در زندگانی و آثار احمد شاملو )

خودش می گوید : « آثار من خود اتوبیوگرافی کامل است .

من به این حقیقت معتقدم که شعر برداشت هایی

از زندگی نیست ، بلکه یکسره خود زندگی است »ـ

 

و از چه حقیقت عریان و شفاهی هم پرده بر می دارد!

 چون در بندابند شعرهای احمد شاملو  ـ « الف ـ بامداد »

سرودههایی که فرایند تجربیات شخصی اوست به راستی

 او را با همان چهره ی دوست داشتنی و رفتارهای ویژه ی

 خود او به آسان باز می یابیم و پا به پای او در تجربیات برهنه ی

فردی اش شریک می شویم و « درد مشترک » او را که در یکایک

 ماست در یاخته های مان احساس می کنیم ، چنان که گویی

 هر بار با او در خرمن دیگری از آتش در افتاده و هم چون او باز و باز

از خاکستر خویش بر آمده ایم !ـ

احمد شاملو هم مثل فروغ فرخ زاد شاعر تجربه گر است

 که در دنیایی واقعی و ملموس، دنیایی عینی و دیداری که

 ذره ذره آکنده از پلشتی ها و پلیدی هاست می زید .

 در زباله دانی های مکرر اجتماعی تا بُن دندان دروغین

 می پلکد بوی خاکروبه و ادرار را بالا می کشد ، زنان روسپی ،

مردان قواد و انسان های معتاد ملامتی را جا به جا در گوشه

و کنار این گنداب به چشم می بیند، از میدان های اعدام با هول

 و هراس می گذرد، فریاد های فواره وار در ماندگان ، گرسنگان و

 از دست شدگان را می شنود  و در « قحط عشق » از بی عشقی

 می نالد

درد های نهان در خنده ها و خون های روان در سبزهزار ها را به

چشم می بیند  و مالامال از دردی دوّار لب بسته و خاموش

 دور می شود .

و دو بار برگرفته از رنج های بی کران آدمی ، راه سنگلاخ زندگی

 را به ادامه می گیرد تا شاید به موهبت نبوغ نهفته شبی یا روزی

کودکی از کودکان شعر خود را بدنیا آورد. اما باتمامی تصاویر

 مدوش روی در روی ، احمد شاملو که چون تمامی شاعران ،

 وام دار تضاد های شگفت درونی خویش است گه گاه نیز گل های

 کاغذین را از باغ های دروغین چیده و به فریب عشق هایی

 زودگذر ـ که در جوانی زیبا می نمایند ـ دل خوش داشته و با

رویا هایی از این دست خوشباشی ها کرده است شاعر که بدون

عشق ، نمی تواند شعر به سُراید ! آخر باید بادی موافق بوزد تا

 جرقه ای شعله بکشد و روشنایی را حتا برای چند دَم ،

به چشم شاعر بکشاند، که تاریکی همیشگی قابل تحمل نیست ـ

و هرگز نبوده است ، آن هم برای موجودی به بیقراری احمد شاملو

 که از جنس نور بود و روشنایی ، و چون نمی توانست سیاهی

 مطلق را برتابد، عمری را در جستار چراغ گذاراند ، ـ حال آن که

چراغ در خود او پنهان بود ! ـ

ریز نگری به سروده های نخستین او ـ که چون روحی بامدادی

 داشت و طبعی خورشیدی، تخلص الف بامداد و الف صبح را

برگزیده بود آگر چه ساده و خام و جوانانه ، چهره ای را به ما

می نمایاند متفاوت از بسیاری از دیگر چهره ها ،

نه از مردم عادی کوچه و بازار ـ که جز این هم نباید باشد ـ

 که حتا از شاعرانی که بر صندلی های ویژه ی ادبیات پارسی ،

 چه کهنه و چه نو نوشته اند و جوشش ها و بی قراری های

 مکتوب و شفاهی او پیش از رسیدن به بیست سالگی ،

نه تصنعی و ساختگی که خود جوش، درونی و حقیقی است

و از طلوعی نشان می آورد که صبحی صادق را در پیش دارد

.................

.......

اگر چه آثارسراینده ی دفتر « آهنگ های فراموش شده »

 در آفرینش قطعات ادبی لامارتینی ، سرشار از عشق های

فردی جوانانه است و خود در این زمینه به صراحت می گوید :ـ

زنده گی به تنهایی ناقص است / تا عشق نباشد / زنده گی

 تفسیر نمی شود / اما او در همان سن و سال به پدیده های

تلخ و تاریک زندگی و شور بختی های انسان های پیرامونش

هم نظر دارد و خود را یکسره به شورش عشق های احساساتی

نفروخته است

                              فروخت چادر زن

زیر جامه ی دختر

                    قبای منحصر خویش

کفش کهنه پدر

                    لحاف و بادیه و ....ـ

آن چه بود در خانه

                    چنان که خانه تهی شد

تهی نبود اگر ....ـ

با گردشی در دفتر ساده ی « آهنگ های فراموش شده » ،

می توان در یافت که شاملو ی جوان ، از همان آغاز ،

 وسوسه ی عشق جمعی را در خویشتن خویش احساس

 می کرد و با آن که دل خود را هر جایی می دید در میانه ی

 احساس  و تحول چرخشی دایمی داشت و در حال تجربه ی

 عشق های ساده جوانی ، از سیاهروزی پیرامونیان خود نیز

غافل نبود

                   ... آهسته چرخ خورد نگاهش

دل اش تپید

                    پوسیده بود جامه اش

:آهی کشید و گفت

« امسال مثل این که خزان زود تر رسید!!ـ»

گردشی از سر تامل در شعر واره های آغازین او نشان می دهد

 که او از ابتدای بیداری الهه ی شعر در ذهن اش ـ چند گاهی

 زود تر از آن که به دلیل گرایش به تبلیغات آلمان آریایی و ابراز

نفرت از اشغالگرنی که متفقین نامیده می شدند به زندان تار

 و نمور شوروی ها افتاد

و مدتی را در پشت میله های ملول زندانی در

 رشت گذرانید . نگاهی اگر چه فردی و خصوصی نما ،

اما بیشتر جمعی به عشق داشته است ، احساسی شگفت

 که از یویی جنس مخالف = زن الهام بخش آن بود و از سویی

 دیگر اجتماعی که او را در خود محصور کرده بود .

 اجتماعی بر آمده از انسان ، انسان هایی هم نوع و هم شکل او ،

 چه زن ، چه مرد ، چه پیر ، چه جوان ، که سالها بعد در بخشی

از شعر « قطع نامه » بدین سان آز آنان سخن :آورد

،و من

در لفاف قطع نامه ی میتینگ بزرگ

                          متولد شدم

تا با مردم اعماق بجوشم

وبا وصله های زمان ام

پیوند یابم

تا به سان سوزنی

فرو روم و بر آیم

 

و لحاف پاره ی آسمان های نا متحد را به یک دیگر وصله زنم

 

تا مردم چشم تاریخ را

بر کلمه ی همه ی دیوان ها

حک کنم

مردمی که من دوست می دارم

                                           سهمناک ترین

                       از بیشترین عشقی که

         .هرگز داشته ام

 

خواندن رمان های ترجمه ، داستان های کوتاه بومی ،

و شعر های چاپ نشده در نشریات که در آن روزگاران

 بیشتر رنگ مردمی داشت و از فریاد های خلق دوستانه ! ...

و توده پرستانه ! سرشار بود اندک اندک احساسی را که

که از شوق در آمیختن با توده های پا برهنه ی مردم از آغاز

 دانستگی درش می جوشید و به وسوسه می کشاندش ،

فزون و فزون تر می ساخت و سر نوشت انسام شور بخت را

با تمامی رنج ها و آلام اش بیشتر می نمود .

 اگر چه عشق مجازی و ملموس زمینی نیز هم چنان به

 روح او پنجه می کشید و او را که طبیعتی تازه گر و متغییر

می داشت به وادی تجربه هایی افسونی می کشانید یا

چنان جذبه و ربایشی که نمی توانست عشق به دختران

 تن ناز کوچه و خیابان را با عشق بزرگتر ی که شعشعه اش

 را روز به روز بیشتر احساس می کرد عوض کند و یکی را به

 جای دیگری بنشاند،

 چرا که هنوز جوان تر از آن بود که بتواند خط فاصله ای این

 دو را از میان برداشته و آن ها را نه جدا از هم که یگانه با هم

و بایسته ی هم بداند ! قطعه ی ادبی « یاد »

بی تردید .نشانگر نگاه او به زن = معشوق در همان زمان

های لامارتینی است

 

همین جا بود که آتشی سوزنده

         از چشمی مست بر آمد و بر جانم ام نشست

همین جا بود که سرانجام نیرویی به خودم دادم

و همین کخ دانستم می توانم سخن بگویم

درد دل بیمار خود را تشریح کردم

           و از لب های سرخ اش دارو طلبیدم

همین جا بود که شایان نگاه ترحم او شدم

دست مرا فشرد

           و نمی دانم چه حسی مرا لرزان کرد

،همین جا بود که از او

هم لطف و عتاب ظاهر شد

و من

هم شاد و هم گریان شدم

همین جا بود که با من پیمان بست

همین جا بود که پیمان شکست

شاید اگر تاریح سُرایش این شعرواره روشن بود

 می توانستم بگویم آن را به خاطر نخستین عشق رسمی

 خود « گالیا» نوشته است و یا دختری  ـ  زنی دیگر ،

اگر چه کم تر می توان الهام بخش این قطعه را همان

« گالیا» سرباز زیبای روسی دانست که در زندان به او دل

بست و نخستین لطمه ی شدید احساسی را هم از او خورد

، شاید هم این قطعه ارمغان معشوقی دیگر است ، از آن

زیبایان زود گذر ی کخ در آغاز جوانی زخمی به دل می زنند

و می روند !...ـ

 

اما فرشته الهام شعر واره ی « درد انتظار » که شاعر

 آن را در نوزده سالگی خویش نوشته است بی تردید

همای « گالیا» است .

 دختر خوب رویی که در ارتش سرخ شوروی خدمت

 می کرد و احمد شاملو در زندان با او روبه روی شد و به

جنون جنون به لیلی به او دل باخت هم چنان که گالیای زیبا

نیز از این سودا غافل نبود و او نیز دل اش برای آن زندانی

 نیک روی سراپا شور و شیدایی بیشتر از بیش می تپید و گه

 گاه دور از چشم زندان بانان عبوس ، نیمه شب ها به رسم

 تیمار داری به دیدار او می رفت ، و با حضور خود ، اتاق

 کوچک و نمور زندان را به بهشتی همانند می کرد که تنها در

رویا نموده می شود !

که البته گاهی می آمد و گاهی هم شاعر را در انتظار می

گذاشت و نمی آمد !ـ

شب از نیمه گذشت و یارم نیامد

دل ام در آتش انتظار سوخت

               و دودش از سینه ام بیرون شد

،ساغرم

                                            از اشگ سرشار گشت

و باده ی غم مست ام کرد

اما

ساقی نازک بدن من نیامد

              که کنارم بنشیند       

... گفت : می آیم

                           سحر شد و نیامد  

،نیامد

                                                         .و نخواهد آمد

...زیرا او هیچ پیمانی نیست که نشکست

او هیچ گاه نسوخته تا معنای سوختن را بداند

او هیچ وقت درد نگشیده تا بداند درد چیست

 او هرگز

                                                         در انتظار نمانده         

. تا از تلخی انتظار با خبر باشد

 به راستی از سوختن در آتش انتظار در پشت میله های

سلول انفرادی یک زندان ، آن هم زندان اجنبی ، گوش به

زمزمه ی گیتار، سربازی ج.ان ـ که شاید ، در رویا ی عشقی

 دور غرقه بوده است ـ عالم عجیبی دارد و از بی قراری های

زود هنگام شاعری نشان دارد که روح نا آرام در یایی او

همیشه توفانی را انتظار می کشید تا شاید از موجه های

مکررش به !انجام گوهری بر آید

،بخوان ، بخوان ، گیتار من

بخوان ، بخوان در نور ماه

برای دلی که از عشق می لرزد

به خاطر روحی که از عشق تابناکی می گیرد

 

سرباز روس با زه گیتارش بازی می کند

...!گوش کن که چگونه صدایش اش بلند است

شکوفه های سیب و گلابی شکفت

                                و مه  

                   از روی رودخانه شنا کنان گذشت

                              ،بخوان

بخوان گیتار من

، بخوان

.بخوان در نور ماه

در دل شب

 به آواز پاسداری که انگشت اش بر دسته گیتار می رقصد

گوش می دهم

...و دل ام از غم و اندوه مالا مال است

ماه در افق می درخشد

و شب آهسته، آهسته جلو می آید

 .صدای گلوله ها کم کم قطع می شود

[رشت ـ بازداشتگاه سیاسی شوروی

بیست اردیبهشت1323]

از آنچه ، بین این عاشق و معشوق جوان گذشت نویسنده را

خبری نیست آگر چه به سادگی می توان حدس زد که

 نخستین عشق شاعر بزرگ آینده که نمایه های آز آن را

 می توان در دفتر ساده و کودکانه ی « آهنگ های فراموش

 شده» باز یافت همانند بسیاری از نخستینه های

احساساتی به ناکامی گراییده

و بعد

چون ایگر آرزویی نداشت

جهان را ترک گفت

نه این که بمیرد نه ... او نمرد

هم چنان که هنوز زنده است

،و به انتظار مرگ نشسته

بر کاغذ خط می کشد

و شعر شور می نویسد

                                 چیزی که هست

               ،چون امیدی ندارد

خود را مرده می پندارد