چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

جایگاه معشوق در غزل معاصر -زهرا محدثی خراسانی

منبع تازه های ادبی

 http://www.s1001.com/ccccc.htm  

جایگاه معشوق در غزل معاصر  گاه معشوق در غزل معاصر

زهرا محدثی خراسانی

 

در بین انواع قالب‌های کلاسیک شعر فارسی، غزل به همان معنا و کاربرد

خاص خود که دربردارنده مضامین عاشقانه است، نه تنها در ادبیات معاصر،

‌ که در سراسر ادبیات قرون گذشته نیز از کارآمدترین قالب‌ها از جهت

محتوایی محسوب می‌شده است،

 

 آنگاه که تحولات اجتماع از جهت سیاسی و ... در جوامع ادبی بر کیفیت انواع

مضامین شعری تأثیر می‌گذارد که گاه ممکن است این تأثیر تا مدتها خصوصاً در

 

 حوزه اشعار سیاسی نتیجه‌ای جز سکون و عدم گرایش شاعران توانمند در این

 

 زمینه درپی نداشته باشد، بازهم قالب غزل است که در محدوده خاص خود وفادار

 و از هر گونه آسیب و رکود در امان است.

 

همان گونه که می‌دانیم گرچه اولین شعرا،‌ در قالب غزل صرفاً به

 سرودن اشعاری در مضامین عاشقانه پرداخته‌اند، ولی از حدود  قرن ششم

 به بعد که مسئله عرفان و تلفیق آن با عشق در باب شعر جایگاه خاصی

 را به خود اختصاص داد، شاعران به سرودن غزل در دو بعد عاشقانه و

عارفانه پرداختند که نمونه بارز آن غزلیات حافظ است که تقریباً در

حدود قرن ششم به اوج خود رسید. در غزل معاصر از زوایای متعدد و

 مختلفی به این‌گونه خاص توجه شده است، چه آنجا که شاعر

 مخاطب را از لحاظ جلوه‌های ظاهری و شاخص‌های برونی توصیف می‌کند

و چه آنجا که ابعاد درونی و روحانی وی،‌او را به سرودن شعر برمی‌انگیزد،

 گاه نیز تلفیقی‌از هر دو جنبه مطرح می‌شود که شاعر آن شاخص‌ها را عاشقانه

نگریسته، عارفانه درک کرده و با بیانی شاعرانه با طعمی از عشق و عرفان

به توصیف پدیده‌های جاری در معشوق پرداخته است:

به وقت خواندن تو هر ستاره چشمی بود

که در سماع تو را صوفیانه می‌نگریست

 ?روانشاد حسین منزوی?

 

در زمینه برخوردهای موقّر معشوق و دیدارهای مکّرر وی که معمولاً در هاله‌ای از شرم رخ می‌دهد، وجود وی را کمال حجب و وقار می‌بیند:

 

در آسمانه دریای دیدگان تو، شرم

گشوده بال‌تر از مرغکان دریایی است

?حسین منزوی?

 

از دیر باز اگر بحث محبت و توجه تأثیرگذار مطرح بوده،

 

 قطعاً این عاشق است که خویشتن را مستحق عنایت معشوق می‌بیند

 

و صرفاً وجود اوست که در تنهایی و عزلت وی تکیه‌گاهی آسمانی

 

 فرض می‌شود، اشعاری با همین مضمون و طرح مقام معشوق به این شکل

 

 در زمان ما‌ نیز فراوان‌اند:

 

من به شهریور چشم تو ارادت دارم

 

تو به دی ماه دلم گوشه چشمی داری؟

 

?جواد کلیدری?

 

سرد است، می‌لرزم کمی مانده به پایانم

 

برگرد ! کم می‌آورم بی‌تو فراوانم

 

?حسین تقدیسی?

 

می‌خواهمت چنانکه شب خسته خواب را

 

می‌جویمت چنانکه لب تشنه آب را

 

 ? قیصر امین‌پور?

 

پا پس مکش! به حرمت دیدارت، این ضعیف

 

پا پفله،صبر کرد فراز و فرود را

 

?حسین تقدیسی?

 

در مضامین سروده‌های معاصر، منزلت دیگری که به معشوق داده می‌شود،

 

این است که شاعر، وجود وی را عاملی برای رهایی از خودپرستی می‌بیند و

 

گاه حتی نفس عشق را ?بی‌وجود معشوق? در تبلور اندیشه‌های معنوی خویش

 

چنین می‌بیند که نهایتاً رهایی از منیّت و رسیدن به حقیقتی پاک و حتی فراتر

 

از وجود معشوق والاترین رهاورد این ارتباط است.

 

بی‌تردید این آغاز حرکت به سمت عشقی آسمانی است البته با عنایت معشوق

 

 زمینی به عنوان واسطه فیض تا  عشق الهی را به او نشان ‌دهد:

 

من بسته تودرتو برگرِد من دیوار

 

برگرد ! خواهم رست از این پیازین‌وار

 

?سیمین بهبهانی?

 

یکباردیگردرتو ـ ای آیینه باورنما ـ خود را

 

می‌یابم و این خویشِ در تسلیم را انکار خواهم‌کرد

 

?محمدعلی بهمنی?

 

مهربان‌تر از نگاه  عشق ! پاک‌تر از حرمت دریا!

 

لحظه‌ای دیگر توقف کن تابگیری از من این ?من? را

 

?فاطمه تفقدی?

 

ای فصل تازه ! ای رهانیده مرا از من

از من، از آن تکرار باطل، دوره مسدود

?حسین منزوی?

 

گاه شاعر وجود بارقه‌های روحانی و حتی ظاهری معشوق را

 

 که در نتیجه حلول عشق حاصل شده، در تحولات درونی مؤثر می‌بیند:

 

 

در این صحرای دلتنگی، شدم مجنون‌تر از مجنون

 

تو ای لیلی‌ترین تاگیسوانت را پراکندی

 

? پرویز بیگی ?

 

چگونه عشق به این حد شگفت می‌باشد

 

که عاشقی به مداوا شدن می‌انجامد

 

? جواد کلیدری ?

 

دلم همیشه سر درس عقل حاضر بود

 

جنون چشم زلالت ترانه خوانم کرد

 

? فاطمه تفقدی ?

 

آنچه در مضامین عاشقانه‌های امروز از گذشته تقلید شده و از قوت زبانی

 

 و حتی محتوایی برتری برخوردار است این است که به مخاطب از

 

 زوایای عارفانه ای نگریسته و در وصف وی از واژگانی که با

 

تقّدس ویژه‌ای همراه است، استفاده شده است:

 

 

تو از معابد مشرق زمین عظیم‌تری

 

کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است

 

?حسین منزوی?

 

با شوق‌تو عالم همه سجاده عشق است

 

آه ای دهن کوچک تو مهر نمازم

 

?حسین منزوی?

 

بیا بنشین کنارم تا بیارایم طوافت را

 

در این دُوری که من افتاده‌ام فکر تسلسل کن

 

?پرویز بیگی?

 

تحمل کینه توزی‌ها نیز برای وی صرفاً با توجه و عنایت معشوق ممکن است:

 

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند

چه باک زان همه دشمن که دوستدار تویی

?سیمین بهبهانی?

 

اگر تمام جهان دشمن دلم باشند

چه غم ؟ که مانده برایم تب رفاقت تو

?فاطمه تفقدی?

 

معشوق در جایگاهی دور دست و فراتر از عاشق است. شاعر خود را محصور در زمین

 و معشوق را رها در آسمان می‌بیند. او را مظهر نور و روشنایی می‌‌بیند و

 

 خود را یگانه ظلمت

 

 دیده‌ای که با نور افشانی وی رهایی می‌یابد:

 

ای تو روشنگر ایام مه آلوده عمر!

بی‌تماشای تو روز و شب من تارترین

?روانشاد فریدون مشیری?

 

که می‌تواند از این وحشتم نجات دهد؟

یگانه همنفس من تو می‌توانی تو !

?مرتضی امیری اسفندقه?

 

تو از سلاله نوری، تو نبض بارانی

نگاه ملتمس خاک را اجابت کن

?مرتضی امیری اسفندقه?

 

و گاه علاوه بر اینکه این جایگاه را به وی می‌دهد، او را تنها فردی

 می‌داند که شایسته برقراری ارتباط با تمام مظاهر پاکی و روشنایی

 در طبیعت است :

 

نشان بده به من آن سوی موج و دریا را

که از جزایر تاریک گشته‌ام مأیوس

 

?فاطمه تفقدی?

 

جز چشم‌های پاک و نجیب تو

 هیچکس هرگز نبوده خانه خورشید را بلد

?فاطمه تفقدی?

 

در راستای مضامینی که این جایگاه در آن‌ها لحاظ شده و بیشتر

بعد عرفانی دارد گاه شاعر امکان حضور خویش را در کنار معشوق

 مایة مباهات می‌داند:

 

دچار عشق تو هستم شبیه یک ماهی

به رنگ آبی فیروزه‌ای، نمی‌خواهی ؟

?نرگس برهمند?

 

تنها منم نگاه تو را آه می‌کشم

جز این سبوی تشنه که می‌داند آب را

 

?مهری جهانگیر?

 

مسئله تأثیر افلاک و آسمان در سرنوشت انسان از جمله مسائلی

 

 است که از دیرباز در ادبیات مطرح بوده و شاعران با نوعی جبر،

 

متوجه این امر بوده‌اند و در مضامین اشعار خود از آن استفاده کرده‌اند،

 

هر چند تا حدودی زمینه‌های خرافی نیز دربرداشته است.

 

 در شعر معاصر بانگرشی متفاوت، شاعر صرفاً وجود معشوق را در

 

 سرنوشت و کیفیت زندگی خویش مؤثر و دخیل می‌داند:

 

آیینه من گشتی و با یاد تو

آیندة خود در نگه چشم سیاهت

 

?شفیعی کدکنی?

 

تو همان بخت بلندی که قضا

مهر کرده است به پیشانی من

 

?راضیه رجائی?

 

عشق گاهی زندگی ساز است و گاهی زندگی سوز

تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد

 

?حسین منزوی?

 

شادی و شورآفرینی نیز از جمله مضامین طرح شده است که بازهم معشوق،

 آفرینندة این شور و اشتیاق است و تنها اوست که اندوه و تنیدگی‌های روح

 شاعر را به شور و شادمانی مبدل می‌کند:

 

ای امتزاج شادی و غم در کنار تو !

خندیدنم ... گریستنم بوی گل گرفت

 

?سعید بیابانکی?

 

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

شروع شادی و پایان انتظار تویی

 

?سیمین بهبهانی?

 

منزلت دیگری که معشوق به آن جا فراخوانده می‌شود یاد و خاطر شاعر

 است و شاعر خود را مفتخر به این می‌داند که معشوق در خاطر وی

جایگاهی جاودان دارد:

 

سفر بخیر گل من که می‌روی با باد

زدیده می‌روی اما نمی‌روی از یاد

 

?حسین منزوی?

 

سکوت وحشی من بیقرار تنهایی است

دلم گرفته برایش مرا صدا نکنید

 

?مهری جهانگیر?

 

من می‌روم زکوی تو و دل نمی‌رود

این زورق شکسته زساحل نمی‌رود

 

?شفیعی کدکنی?

 

توجه به جلوه‌های ظاهری معشوق نیز از جمله موضوعاتی است که

 غالباً جایگاه معشوق با تشبیه وی به پدیده‌های طبیعی تعیین می‌گردد:

ای ابروان هشتی تو چون طاق! ای چشم‌هات حوضچه ماهی!

در عمق چشم‌های شما  آیا این چیست اینچنین شده نقاشی؟

?علیرضا بدیع?

 

ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر !

چشمانت از چشمه‌‌ساران صاف سحر با صفاتر 

?حسین منزوی?

 

و باز با مضمونی قریب به مضمون فوق، صرفاً با این تفاوت که

 وجود وی را مبدأ و علت آفرینش پدیده‌های طبیعی می‌داند،

‌جایگاه دیگری به او می‌دهد و در چنین نگرش عظمت دیگری نهفته است:

 

نگاه روشن تو قبله‌گاه زیبایی است

فضای آینه مغشوش می‌شود، برگرد

?مرتضی امیری اسفندقه?

 

بهار از دم گرم تو زنده می‌گردد

سخن بگو که سخن گفتنت اهورایی است

?مرتضی امیری اسفندقه?

 

ملاک و معیار تمیّنات روحانی عاشق نیز در پرتو آنچه معشوق امر ‌کند،‌ می‌باشد:

 

من می‌توانم آنچنان باشم که می‌خواهی

تو می‌توانی آنچنان باشی که خواهانم؟

 

?حسین تقدیسی?

 

چقدر خوب حکم می‌کنی گل من !

چقدر خوب که این کار را بکن آن را

 

?عباس چشامی?

 

وجود بارقه‌های روحانی در معشوق منجر به شکل‌گیری این نگرش

 در وی می‌شود که مخاطب را در دور دست‌هایی فراتر ازخیال خویش ببیند

 و از این دیوار سنگینی که ناشی از عدم توفیق وی به منزلت معشوق است دلگیر باشد:

 

گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم

اما چقدر دلخوشی خواب‌ها کم است

?محمدعلی بهمنی?

 

رهایی از تنگنای سکوت و رخوت برای شاعر محقق نمی‌شود،

مگر با حضور معشوق،  و شاعر برای رهایی از این عزلت به

 دنبال عاملی برای ابراز شادمانی‌های نهفته است و باز هم این

مخاطب است که می‌تواند سکوت غم‌آلود وی را به نغمه‌های دل‌انگیز

 شاعرانه بدل کند:

 

در من غزلی اینک دنبال تو می‌گردد

ای آنکه تو را دیدن انگیزه گویایی است

?محمدعلی بهمنی?

 

رفتی و بی توندارد غزلم گرمی و شور

که نگاهت مدد طبع سخن سازم بود

?شفیعی کدکنی?

 

هویّت و شخصیت بخشی به عاشق نیز از دیگر مضامین مورد بحث است

 و باز هم این معشوق است که واقعیت وجودی وی را در یاد زنده می‌کند:

 

زندگانی چیست ؟ لفظ مهملی

گر بماند خالی از معنای تو

?شفیعی کدکنی?

 

زیستن شاعر با یاد و خاطرات مخاطب نیز از دیگر موضوعاتی است

 که به آن پرداخته شده است و نهایتاً منزلت معشوق فراتر از جنبه‌های ظاهری

 ملال آور است:

 

مرا و یاد تو را لحظه لحظه دیداریست

که چون همیشه دیدار عاشقان تازه است

?حسین منزوی?

 

امیدواری در مقابل یأس و یقین در برابر تردید نیز از جمله مضامینی است که به نسبت سایر مضامین کهن کاربرد بیشتری در شعر معاصر دارد و جنبه مثبت هر یک با وجود مخاطب در شاعر متبلور می‌شود، آنگاه که شاعر مخاطب را همگام و موافق با خویش می‌بیند،‌ یأس او به امید و تردید وی به یقین بدل می‌شود:

 

بیا به خانه که امیّد با تو برگردد

هزار مرتبه خورشید با تو برگردد

بیا که صبح یقین در گشودن چشمی

بر جای این شب تردید با تو برگردد

 

جاودانگی احساس عاشق نسبت به معشوق نیز که برخاسته از نگرش مثبت اوست، از دیگر مسائل و موضوعات مطرح در غزل معاصر می‌باشد و شاعر پایدار به این پیمان و حس پاک، زندگی می‌کند:

 

تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی

نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را

?حسین منزوی?

 

اگر چه باز نبینم به خود کنارِ تو را

عزیز می‌شمرم عشق یادگار تو را

?سیمین بهبهانی?

 

رسیدن از معشوق زمینی به معشوق ازلی که واقعیتی انکار ناپذیر است نیز با نگرش از زوایای مختلفی به زبان شعر درآمده است و در این راز عظیم تنها شعر توان به تصویر کشیدن روح دیگرگون شدة شیفتگان عشق را داراست و پس از آن که عاشق به معشوق ازلی دست یافت عشق زمینی صرفاً در حد مهرورزی و عرض ارادت به دلیل همراهی با عاشق قرار می‌‌گیرد و پس از آن خلوت‌های عارفانة عاشق است با معشوق آسمانی واحتمالاً آرزوی روزگاری خیر و خوش برای واسطة فیض که همان عشق مجازی است:

 

دعای خیر مرا آشنا ! پذیرا باش

که ابتدای تپش‌های عارفانه تویی

عشق از نگاه پاک تو بارید بردلم

آن آیه‌های روشن کشف و شهود را

?الهام امین?

 

شاید که رسم با تو بدان عشق حقیقی

ابرویت اگر پل زند از عشق مجازم

?حسین منزوی?

 

و سرانجام باید بدانیم که در تمام شواهد فوق در قالب شعر و ناسروده‌هایی

 که از این پس از روح بی‌آلایش شاعران درهرقالبی سروده خواهد شد،

 شاعر امروز هر چند جایگاه ویژه‌ای برای معشوق ساخته اما بی‌تردید

این نگرش‌های خاص و هنرمندانه بی‌تأثیر از تفحّص و تأمل او در آثار

 قدما نمی‌باشد.  قدم‌زدن در حیات خلوت پیشینیان که همانا آثار باقیمانده

 از آن‌هاست

 و هم‌نفس شدن با سروده‌های پربار گذشته همواره افق‌های نیلگون ذهن

 و دل شفاف هر شاعری را قوّتی مضاعف می‌بخشد و شاعر امروز نباید

 فراموش کند که مطالعه در آثار گذشتگان نه تنها ذهن و زبان او را کلیشه‌ای

 نمی‌کند بلکه اگر با دقت و رعایت اصول خاص به مطالعه بپردازد و آثار

 گذشتگان را چونان بنایی استوار ببیند و با آنها سرِ سیر و سلوک داشته باشد،

 بی‌تردید در درازمدت شاهد آفرینش‌های معنوی و ماندگار خواهد بود شعر

گذشته پیر طریقت است و سرایندگان آن پرورش دهندگان روح و جان شعر

 شاعران معاصرند و بی‌توجهی به این اصل یعنی وفادار نبودن به اصالت‌های

 بنیادین که همان ادبیات و شعر است.

 

فهرست منابع اشعار منتخب :

 

1ـ امیری اسفندقه، مرتضی، ادبیات معاصر، شماره 36، چاپ نیستان

 

2ـ بهبهانی، سیمین،‌ از سال‌های آب و آتش، انتشارات سخن

 

3ـ بهمنی؛ محمدعلی، گزیده ادبیات معاصر، شماره 80، چاپ نیستان

 

4ـ بیگی حبیب‌آبادی،‌ پرویز، گزیده ادبیات معاصر، شماره 26، چاپ نیستان

 

5ـ تفقدی، فاطمه، گزیده ادبیات معاصر، شماره 119، چاپ نیستان

 

6ـ تقدیسی، حسین، ماه می‌رقصد بر پله‌ای از آفریقا، انتشارات پاندا

 

7ـ رجایی، راضیه، گزیده ادبیات معاصر،شماره 117،  چاپ نیستان 

 

8ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا، آیینه‌ای برای صداها، انتشارات سخن

 

9ـ مشیری، فریدون، زیبای جاودانه، انتشارات سخن

 

10ـ منزوی، حسین، با سیاوش از آتش، انتشارات پاژنگ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد