چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

اسرار ناشناخته جهان(قسمت اول)

ایسلند شرقی

یکی از بزرگترین رازهای جهان مجسمه هایی است که در شرق ایسلند سربرافراشته اند. ایسلند شرقی یکی از دورافتاده ترین مناطق روی کره زمین است که در جنوب اقیانوس آرام واقع شده است. نزدیکترین جزیره به این منطقه جزیره ای غیرقابل سکونت است که 2200 کیلومتر با آن فاصله دارد.

مجسمه غول پیکر

ایسلند شرقی 24 کیلومتر طول و 16 کیلومتر عرض دارد. این جزیره تقریبا غیرقابل سکونت در سال 1722 میلادی توسط یک دریانورد آلمانی در حالی کشف شد که از چندین مجسمه غول پیکر پوشیده شده بود که ارتفاع بعضی از آنها تا 10 متر نیز می رسید.

هیچ کس جواب قطعی برای توجیه این مطلب ندارد که چه کسانی و چگونه این مجسمه ها را ساخته اند اما یک تئوری تقریبا منطقی برای توضیح وجود دارد که به بیان آن می پردازیم:

گمان می رود که دریانوردان پلینزیایی(Polynesian) دراین جزیره ساکن بوده اند، آنها راه خود را تا این مقصد در 400 سال بعد از میلاد به وسیله خورشید، ستارگان، باد، شکل ابرها و پرواز پرندگان پیدا کرده اند و جریان های اقیانوسی که آنها را به آنجا آورده بودند دیگر نمی توانستند آنها را به مبدا بازگردانند در نتیجه این مردم نمی توانستند جزیره را ترک کنند.

مجسمه غول پیکر

دو نوع طبقه بندی نژادی راجع به ساکنان این جزیره وجود دارد:

آنهایی که گوشهای بلند داشته و فرمانروایی می کردند و آنهایی که گوشهای کوتاه داشته و زودتر وارد جزیره شده بودند. سرانجام مردم با گوشهای کوتاه که اغلب کارگر بودند شورش کرده و همه گوش بلندها را ازبین بردند.

مجسمه های عظیم در لبه بالایی کوه آتشفشانی واقع در جزیره تراشیده می شدند و بعد از اتمام کار به پایین کوه انتقال یافته و در آنجا به وسیله سیستم قرقره ای برافراشته می شدند که این فرآیند بسیار سخت بوده است زیرا اگر یکی از مجسمه ها در هنگام حمل و نقل می افتاد (که ظاهرا اینطور بوده) در همانجا رها می شد و کارگران می بایست مجسمه دیگری می ساختند، به همین دلیل تعداد زیادی از این مجسمه ها در راه کشف شده از کوه تا مقصد پراکنده هستند.

پیک جمعیتی جزیره 11000 نفر تخمین زده می شود و این جمعیت زیاد سرانجام به اتمام ذخایر غذایی جزیره منجر شده به طوریکه آنها را به هم نوع خواری  مجبور کرده است و زمانیکه دریانوردان اروپایی به آنجا رسیدند بسیاری از مردم ساکن جزیره مرده بودند.

این تنها یک تئوری بر اساس کشفیات باستان شناسی انجام گرفته در جزیره است که نسبت به دیگر تئوری ها به واقعیت نزدیک تر است.

در پایان به بیان برخی اسرار حل نشده این جزیره می پردازیم:

1. ساکنان این جزیره نوعی خط داشته اند که نمونه آن در هیچ نقطه ای از جهان وجود ندارد! چه کسی به آنها نوشتن را آموخته است؟ با توجه به اینکه اولین نمونه خطها در آسیا و در اواخر دوران قبل از میلاد مسیح بوجود آمده است!

دست خط مخصوص ساکنان جزیره

2. ساکنین این جزیره سیب زمینی شیرین می کاشتند در حالیکه سیب زمینی شیرین تنها در قاره آمریکا کشت می شود و فاصله این جزیره تا آمریکا از فاصله اروپا تا آمریکا که در سال 1492 انسان آنرا برای اولین بار پیمود بیشتر است. با در نظر گرفتن اینکه بررسیهای انجام شده روی DNA ساکنان جزیره نشان می دهد که آنها از سرخپوستان ساکن آمریکا نبوده بلکه پلینزیایی بوده اند نامی که به مجموعه جزایری در شرق آسیا اطلاق می شود پس آیا آنها این فاصله را طی کرده و دوباره بازگشته اند؟

جزیره پلینزیا

3. این جزیره فاقد هرگونه درخت بوده و پوشش استپی دارد به طوریکه اولین اروپایی ها از اینکه کسی بتواند در چنین جزیره ای زنده بماند تعجب کردند!

 

وبلاگ منبع:کتول میدرخشد

ثریا بهاء-نقدی بر " پرواز پرستو ها در آسمان آبی دریا "

www.apfariana.org/.../NaqdParwaziParastoha.htm

ثریا بهاء

 

نقدی بر " پرواز پرستو ها در آسمان آبی دریا "

 

"پرواز پرستو ها در آسمان آبی دریا" اقتباس نیلاب سلام،

 

 مرا بیاد جملات یکی از داستانهای اعظم رهنورد زریاب انداخت

 

 که پرستوها از فضای تاشقرغان پرواز مینمایند

 

وهمچنان دوداستان زیبای قادر مرادی بنام

 

"برگ ها دیگر نفس نمی کشند " و داستان

 

 " عطر گل سنجد وصدای چوری ها" برد

 

 وبا تأسف دریافتم که گاهی برای ما زنها بایدمردی بنویسد

 

 ویا نوشته های دیگران رابدون درنظرداشت

 

معیارهای نویسندگی با نهایت زرنگی بنام خود روی صفحات

 

اینترنتی بگذاریم با اضافه یک عکس، یا سنگری نامرئی باشیم

 

برای اهداف سیاسی مردان که خود بنابر ملحوظات خاصی

 

نمی توانند ویا نمی خواهند درگیرماجرا شوند

 

ناگزیر زنان راروپوش کارخود می سازند٠

 

با دریغ در سایت های ما تنها نام فرد بعنوان

 

 نویسنده نوشته می شود و فرق بین سرقت ادبی، تتبع،

 

اقتباس، ترجمه یا برگردان نیست وهمه اینها نویسنده اند،

 

 با تأسف نگاهی نقدگونه من اندکی تحمل ناپذیر می نماید

 

 اما گام مثبتی است جهت بهبود ادبیات نوشتاری ما،

 

امروز برای نگارش شعر، داستان کوتاه، ناول، نقد و گذارش ها

 

ومقالات معیار های اکادمیک وجود دارد، اما عده ازنویسندگان

 

 ما بدون درنظر داشت این معیارها از زمین وآسمان وریسمان

 

 می نویسند ٠ خانم نیلاب سلام بدون مقدمه با جملات نامتجانس

 

 چند نویسنده،

 

بدون ذکر نام شان ویا در کوتیشن ویا گیمه گذاشتن جملات شان

 

شروع به نوشته ویا پرواز میکند

 

وبرتیغه سست بنیاد، نژاد پرستی فرود میاید ،

 

 اما با شجاعت از عهدهء پراگراف های دیگران

 

 را از آن خودکردن بر میاید!؟

 

 داستان " عطر گل سنجد وصدای جوری ها " ی

 

قادر مرادی که شهکار وی است با زیباترین ولطیف ترین

 

 جملات که گویا از مخمل برآمده اند چنین می نویسد

 

 " باد نرم و جانبخش سحر گاهی می وزد.

 

به او می نگرم ، به هاجر ، هرگز در گذشته اورا این گونه

 

 زیبا و دلپذیر ندیده بودم . چوری های شیشه اش

 

 مانند دانه های انارشفاف و تازه اند .

 

 حیران حیران به او می نگرم .

 

 او مثل یک کوهستان ، مثل یک درهء زیبا ،

 

مثل جویبارهای شفاف ،

 

مثل درخشنده گی سنگریزه ها ، چشم هایش مانند جویبار های

 

 خوابم ستره و صاف اند .

 

 سنگریزه های زیبا ، در زیر نگاه هایش دانه دانه دیده می شوند

 

. " اما خانم نیلاب عزیز نه تنها جملات زیبای مرواید گون

 

 قادرمرادی رادرکوتیشن نگرفته ومبهم گذاشته اند

 

 بلکه ملیشه های پاکستانی را بدون آنکه در داستان موجودباشد

 

به آن افزوده وتصرف نموده اند به همین ترتیب نوشته های دیگران

 

 را یکی دو سطر بدون ارتباط موضوع و گرفتن

 

 اسم شان که کدام جملات متعلق به کدام نویسنده است

 

 ردیف نموده اند

 

 و در اخیر بنام آویزه ها با زرنگی رفع مسوولیت کرده

 

 وستاره ها صرف به هاجرویکی دوی دیگر اشاره کرده اند

 

 که خواننده فکر کند که مرادی چیزی بنام هاجر نوشته است،

 

 به نظر من صداقت در نوشته مهم است واز نقد ادبی دوستانه

 

برمیگردیم به بار سیاسی نوشته که در پس این سنگر نامرئی

 

مردی خفته است وبال نیلاب جوان را هدف قرار میدهد

 

 واز اوج پرواز پرستویی به زمینش می افگند

 

 

 وبازازهمان سلاح کهنه ی زنگ خورده کارگرفته می شود

 

 که : من یک تاجیک تبار دری زبان هستم!

 

اما در خدمت قبیله عصر حجر و افغان اصیل ؟

 

افغان اصیل یعنی چه ؟

 

 تمام نژاد پرستان از اصیل بودن نژاد خود حرف میزنند

 

 هیتلر هم از آریایی اصیل حرف میزد

 

واگر افغان اصیل نبود انسان نیست ؟

 

واگرهزاره بود باید موردهجوم

 

 کوچی های افغان "اصیل" قرار گیرد

 

 بی آنکه برای هردو راه حل انسانی پیدا شود؟

 

واگر اوزبیک بود باید سینه اش را افغان اصیل در شبرغان بدرد؟

 

 وبازنویسنده دیگری با پرستوی سیاه

 

 درچند سطر اخیر با فانت و نوشتار ویژه خود

 

 بسوی غزنی واز آن جا به کانادا پرواز میکند!؟

 

 بگفته شاملو " روزگار غریبی است نازنین " !

 

 ومن میگویم روزگار عجیبی است نیلاب عزیز!