چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

آتش عشق

 

 ترجمه متن: خداوند همراه ویاور تو باشد 

(اصطلاحی ست برای آنکه کاری نیکو انجام میدهد وما به زبان فارسی میگویم 

اجرش با خدا این جمله نیز هم برای گفتن : اجرت با خدا  

وهم به عنوان دعا ی خیر به دیگران

 گفته میشود  ودر جائی دیگر به معنای  

خداوند گناهان ترا ببخشد نیز بکار میرود.  ترجمه ف.شیدا

¤¤¤¤ 

 

 در آتش غم کشیدنی سوخته ام
در شعله ی غم به خود برافروخته ام
در دیده من غزل فقط قافیه نیست
من قافیه را ز عشق آموخته ام

 
شعری چو سروده ام ،دلی  باخته ام
از  عاشقیم ، ز آن غزل ساخته ام
بیهوده نباشد ار ، نخوانی دل را
« شیدادل خود»,  به خاک  انداخته ام!


گفته ست بمن « عشق» :بخوان از دل ریش
پاینده شو در جهانِ غمناک وُپریش
با سوزش دل اگرچه ره  تاریک است
با شعله ی دل ببر تو راهت را پیش

 

آری بدلم گفت در این شعله خداست
دروادی «او» رهت ز ,هر غصه جداست
پیدا نشوی, چو گم شوی در ره او 
رسوا نشوی ,به راه او سینه « رهاست » .

 

پنهان نشوی اگر که معبودت اوست 
 
حیران نشوی که این رهی پاک ونکوست
هرگز نروی زیاد او, هیچ زمان!
گر نام « خدا» بدین جهان ,داری دوست!

 

 

فرزانه شیدا 

دوشنبه 16 آذر 1388   

 

angel angels

  آتش عشق

سکوت -سروده ی فرزانه شیدا

___ نقاشی زندگی ___


....مداد سرخ امیدم .....

هنوزهم در پشت دیوار سکوت ...

گلهای رنگین آرزویم را ....نقاشی میکند ...

حتی اگر در سیاهی ِاتاق ِساکت ِ‌« بودن » 

چراغ را شکسته باشی وپرده ای کشیده  ....

بر روح ودل ...و حتی پنجره ام را...

تنگاتنگ هم کشیده ،

دنیایم  را نیز ، خاموش کنی ...

از خورشید ِهستی بخش ِزندگی آدمی!

...

افسوس اما  ، که مداد سیاه،حماقتهای تو، 

سپیدی دل و روح وافکار مرا ،  توان سیاه کردنی

 ندارد...


بسیار کوچک است مداد تو...

بسیار زیاد است وسعت قلب من!...


شاید میشد نادیده گرفت ،صدا را 

 وقتی که  میگفتی : هیس !.ساکت باش!

شاید میشد... بی تفاوت بود.... ترانه را ...

وقتی به دوباره :هیس ! را شنیدم و...  

گفتی :همسایه میشنود ،...من نیز میخواهم

 «آسوده »بخوابم درسکوت!


شاید میشود گذشت از حریر سفید ،

و شال سیاه وکلفت را  ...هدیه گرفت ...

اما چگونه فریادی را ،خاموش میکنی ،

‌که در درون وجدان خفته تو ،

روزی سرداده خواهد شد ،اگر وجدانی باشد!

....

..چگونه صدای پرنده را خاموش میکنی ،

وقتی طبیعت پرنده ، 

آواز خوان درخت توست؟ 

چگونه با کفن سفید ،به آن دنیا میروی ،

وقتی پرده های سیاه زندگیت 

کشیده بود بر همه ی هستی زندگی ؟!

چگونه هدیه ی  وجودت را ، با روح سیاه خود 

نزد خداوند ...باز پس میدهی ...

وقتی که او ...

بزرگترین رهنمای شادی وعشق وزیبائی ....

ناراضی ست ...!

.... من؟ ....

... باشد « من» ...

... سکوت میکنم....!!!

سکوت .....!!! در صدای زن !



فرزانه شیدادر دوشنبه 9 آذر 1388 - 12:00