چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

زندگی یه اتفاق ساده نیست!! سروده ی فرزانه شیدا

 

 
 ترجمه متن درون عکس( انگیسی /فارسی) 
:وقت خود را تلف مکن 

با سخن گفتن از اینکه چگونه بهترین روح 

را می توان داشت ! یا چگونه باید بود. 
تنها وفقط به فقط: 
:::::ــــــــــــــــــ  خودت باش!  ــــــــــــــــ::::::: 
 
(( زندگی یه اتفاق ساده نیست *))!!!ـ:  
زندگی یه اتفاق ساده نیست
زندگی قصه ی بودن وتلاش
زندگی حقیقت یه بودنه
آدماجون میکنن حتی براش
زندگی یه اتفاق ساده نیست
یکی شاده یکی دیگه غمگینه
همه کس از ته جاده بی خبر
هیچکسی اخرشو نمی بینه!
شایدم زندگی یک بازی باشه
واسه سرگرمی قلب ادما
واسه گیج خوردن ذهن هر بشر
توی راهی که میره به انتها
شایدم صحنه ای از غصه وغم
واسه دلهای پراز محبته
یا شاید یه انتقام راستکی
واسه غم دادن ورنج و حسرته
هرچی هست زندگی اما ساده نیست
زندگی خودش (محبت خداست*)
اما راه هرکسی یه راهیه
انتخاب آدماش ! ازهم جداست!
 
فرزانه شیدا -  بداهه همین حالا
شعرى که من همین الان در سایت شعرنوسرودم
 
 
شعرنو
مجموعه ی آثار شاعران معاصر وشاعران جوان
ادبیات ایران شعر فارسی

 

سعادت سروده ی فرزانه شیدا

  
 
 
نهم سر را بروی شانه ات با قلب غمدارم


ز نومیدی نمیدانی چه دردی در درون دارم


نمیدانی به یأس دل چه سان این سینه می سوزد


مرا این سوز جانفسرا ، دهد آزار بسیارم!


نمیدانی به هجرانت, چه بغُضی مانده در سینه


بسان ابر پر باری& زقلب و دیده می بارم


نمیدانی اگـر از تو ، گذشتم با دلی عاشق


زاین ؛رفتن؛ خداوندا ، چه درد آلوده بیزارم!


نمیدانی که اشک من زدرد ومحنت عمریست


که درآن رنج تنهائی ،‌‌به سختی داده آزارم


نمیدانی به چه شوقی... بباغ عشق بالیدم


کنون پرپر شده یارا , گل قلب نگون بارم


منِ ِ عاشق به عشق تو, همیشه باوفا بودم
 
 
« جدائی» را پذیرفتن ، نمی آید به پندارم!


تو میگفتی جدائی را, زمن هرگز نمیخواهی


کنون باور نمیدارم, به رفتن کردی اصرارم!


بمن گوئی برو یارا، « سعادت» پیش پای توست


« سعادت را چه میبینی؟ چو من دورم ز دلدارم»!!!


بگو یارا سعادت چیست ? که این جز دلشکستن نیست


سعادت کو که من هردم ، چنین گریان دل وزارم!


سعادت گر چنین باشد ،من آن را هم نمیخواهم


زتو گر بگذرم روزی ، به بدبختی به سر آرم


کنون چون ترک من کردی, برو! راهت نمیبندم


بروتا من به تنهائی ، بگریم بر شب تارم


مرا باور نمیداری ، به احساسم دودل هستی


به شک بر من نظر دوزی ، کنی هر لحظه انکارم


تو از دل بی خبر بودی که تو خود قلب من بودی


ندانستی که در عشقت, من ِعاشق گرفتارم


نمیدانی به پای تو, سراسر عشق و ایثارم


به هر مــیداگه رنجی , به جان ودل به پیکارم


فقط از روی غفلت ها تو ترکم می کنی امروز


بخواب اندر دل غفلت که من از غصه بیدارم!


چه سان باید بتو گویم : توئی هستی من یارا؟


توئی تا لحظه ی مرگم , یگانه یاور ویارم


چرا باور نمیداری, که در قلبم توئی تنها


چه سان باید بتو گویم:


ترا من « دوسـت مـی دارم»!!!!


تـرا مـن « دوسـت می دارم»!!!!


1363/12/2
فرزانه شیدا