چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

من تشنه هستم!... به قلم فرزانه شیدا

 
  
 
  واژ ه ها 
 
 
  (سخنانی از هزار سخن)
 
 
 جلد دو م
 
بخش بیست وسوم(۲۳)
 
 
این بخش از  واژّه هارو اختصاص میدم به نوشته ای از خودم
 
ودر دنباله واژّه ها نوشته * پیشین* رو دنبال خواهم کرد
 
 
 
میخوای اسمشو بزار قصه یا  بزار حقیقت
 
 فرقی نمیکنه
 
 
همینقدر میخوام بگم که دنیای بعضی ها رو
 
 
 نباید بهم ریخت 
 
 
چون بعد نمیدونن به چه راه و روشی
 
 
 باید زندگی کنن
 
 
وانوقت هم خودشون رو هم دنیای اطرافشون
 
 
رو به ویرونی وخرابی میکشن
 
 
هروقت رفتی به میون چنین افرادی شنونده باش
 
 
محاله حتی ادم از دشمن خودشم چیز یاد نگیره
 
 
همیشه چیزی برای یادگیری هست
 
 
وسعی کن همیشه وهمیشه
 
 
از مطالعه کم نزاری
 
 
چه مطالعه افراد واشخاص چه مطالعه کتب مختلف
 
 
چراکه هرکدوم در جای خودش آدم رو میسازن برای
 
 
بهتر شدن برای اینکه آدم قادر باشه جوابگوی
 
 
خیلی از سوالات باشه
 
 
بارها پیش اومده دوستان به حاضر جوابی
 
 
 من خندیدن که تو این جوابها رو از کجا میاری
 
 
تنها جوابم همیشه لااقل بخودم این بود
 
 
انقدر یاد بگیر تا بتونی که همیشه برای هرچیز
 
 
اطلاعاتی داشته باشی
 
 
تنها چیزی که همیشه بهش اعتراف کردم
 
 
این بوده که مغز ریاضی ندارم
 
 
دنیای خشک ریاضی بااینکه خودش دنیای بزرگیه
 
 
و بر اساس  نظام وقوانین و
 
 
 ساختار همه چیز در دنیا هم  بر اساس همون قانون ریاضیِ ِ :
 
 
دودوتا چهارتا ست !!!
 
 
وبااینکه اگر مثه ساعت این دور همیشگی روی
 
 
همه اعداد نچرخه دنیا زیر ورو میشه
 
 
کمااینکه یک روز تعطیلی کاری بدون پیش بینی
 
 
میتونه اقتصاد کشوری رو زیرورو کنه
 
 
وبرنامه ریزی یکی از پایه های اصلی و مهم
 
 
در زندگی وکشورداری وبرنامه ریزی
 
 
در اهداف انسانهاست
 
 
اما دنیای شاعر یا کسی که شعر میگه حتی
 
 
اگه شاعر بزرگی هم نباشه
 
 
وتنها نیمکت نشین مکتب شعر باشه
 
 
مثه من ....
 
 
مجزای دنیای ادمای دیگه ست !
 
 
شاعر انسانیه که نیمه های شب  به دلیل
 
 
 شعری که در وجودش طغیان میکنه
 
 
 از خواب بیدار می شه وتا آخرین
 
 
بیت ومصرع رو نگه
 
 
آرامش خواب ازش دریغ میشه
 
 
در نتیجه شما شاعری پیدا نمیکنید
 
 
که زندگیش تماما بر اساس ساعتی خشک
 
 
تنظیم شده باشه واگر بر اجبار زندگی برنامه ریزی روزانه
 
 
رو مجبوره که رعایت کنه تنها بر اقتضای
 
 
مکان  واقوام وخانواده خودشه
 
 
اما از جهاتی خسته است همیشه خسته !
 
 
چون نمیتونه بدون اینکه از خودش
 
 
 واستراحتش بزنه به هردو کار برسه
 
 
بخصوص اگر هم شعر هم خانواده
 
 
 
تنها عشق زندگیش باشن  وتنها دلیل بودنش!
 
 
   ....
 
 
این رو من از جانب خودم میگم
 
 
ونمیگم کلّیت داره وهمه ُشعرا همینجورن
 
 
اما بسیار دیدم اشعار ونوشته هائی که
 
 
روح نداره ، آدم رو نمیگیره، اما هرچی میخونی
 
 
 تنها یک تقلب  ویا تکرار از شاعران کلاسیک قدیمه
 
 
از جمله مولانا ، حافظ، سعدی......
 
 
وشما هیچ ایرادی در مضامین و وزن نمیتونید پیدا کنید
 
 
 
وبادیده منت باید بپذیرید این شعر هم شعره
 
 
 
در چنین جائی من دیگه ساکت میشم !
 
 
 
وتبدیل میشم به یه شنونده
 
 
 
که فقط تنها هدفش اینه که بازم یاد بگیره
 
 
 
ومعتقدم  گاه سکوت بهترین فریادهاست
 
 
 
اما از جهتی فکر میکنم که
 
 
 
گاهی سکوت ، خود به بیراهه زدن هم هست!
 
 
 
گرفتن دست وچشم وگوش هم هست!
 
 
 
بااینحال دنیاشون رو بهم نریز!!!
 
 
 
بزار زندگیشون رو بکنن و قالبها رو حفظ کنن
 
 
 
 چرا که بدون این  قالب ها
 
 
 
سقفهاشون میریزه خدای نکرده زیرش بمونن
 
 
تو مقصری !
 
 
 
پس جائی که درک نمیشی ساکت باش وناظر!
 
 
 
اما در کنارش  من   همچنان در زندگی
 
 
 
 بدنبال شاعرانی میگردم که وقتی مینویسند
 
 
شما چیزی تازه تر وچیزی بکر ونغز
 
 
 رو از اون شعر برداشت میکنید...
 
 
ددنبال شعری وکتابی وداستانی میگردم
 
 
که وقتی مرور میکنم
 
 
بدنم  دچار هیجانی شاد یا غم آلوده میشه
 
 
با شاعر احساس هماهنگی وهمدلی میکنم
 
 
رویاش،  تصور وتخیلش ، دردرونم جاری میشه
 
 
ومثه چشمه ای سیرابم میکنه
 
 
بدنبال روحی میگردم که وقتی (در تصور من*)
 
 
 در خوانش ِ شعر وادبیات وهنرش هستم
 
 
، حضورش در اتاقم  جاری میشه ،
 
 
وجودش واحساسش رو حس میکنم
 
 
در کنار خودم با خودم با همه شادیهاش وغم هاش
 
 
من به چنین کسی میگم
 
 
شاعر ، ‌نویسنده  ، هنرمند
 
 
 و قلمی از سوی خدا !!
 
 
 
نظر شما چیه؟؟؟؟!!!
 
 
به قلم فــرزانه شــیدا

چرا تمام انسان ها و بخصوص ایرانیان یک دو دانگ صدا و ..یک مسابقه

چرا تمام انسان ها و بخصوص ایرانیان یک دو دانگ صدا و یه ته قریحه شعر سرودنی را دارند ؟ - 1موضوع:ادبی و هنری
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
در نوشته ای  با نام ،چرا تاسف برای نقد ؟ به این نکته اشاره
 
  نمودم که ما ایرانیان یه دو دانگ صدا و ته قریحه شعر سرودنی
 
 را داریم.
 
 نمی دانم دوستانی که این مطلب را مرور نموده اند چقدر متوجه
 
 منظور من از بیان این جمله شدند.

راستش بعضی ها خیلی این مطلب را جدی نمی گیرند. چون تاکنون
 
همه ما این جمله را یا از سر طنز ، یا تعارف و یا حجب و حیا شنیده
 
و یا بیان نموده ایم و من کمتر دیده ام دوستان به عمق و ریشه
 
 آن توجه نموده باشند.

 
 بهتر است کمی به ماهیت اصلی این اصطلاح بپردازم   که  فواید
 
بیشماریهم برای دوستان جوان و نوقلم و هم برای زعمای و  بزرگان
 
 سایت و حتی برای کسانی که تاکنون جرات و شهامت بدست گرفتن
 
 قلم و بیرون ریختن استعداد های خدادادی خود را نیافته اند در
 
 خود نهفته دارد.

مطلب را از فضایی وسیع تر و جامع تر آغاز نموده  تا    بتوانم
 
تو در تو های هیجان انگیز و جالب توجه این جمله را برای شما
 
 بگشایم .
 

هیچ انسانی بر روی این کره خاکی نمی تواند شاعر شود
 
 مگر آنکه اول داستان پردازی فوق العاده باشد.
 
 تعجب می کنید و کمی هم غمگین می شوید ، چون فکر می کنید
 
 شاید نتوانید داستان پردازشوید ، آن هم از نوع عالی .

نکته انحرافی درست همین جاست . این سد و مانع عظیم انسانهاست
 
برای رسیدن به قله افتخار آفرین خلق آثار ادبی از جمله شعر و داستان .
 

می خواهم با مدد گرفتن از هوش و ذکاوت انسانی، تکانی به این
 
 سد عظیم داده تا شاید با یک خانه تکانی ذهنی از جانب شما
 
ترک هایی در آن ایجاد و مسیری غرور آفرین در دل این مانع بسوی
 
 خلق آثاری اثر گذار بگشاییم.
 

با شجاعت و پر دلی بشما میگویم. همه انسانهای روی زمین
 
از آغاز خلقت تا کنون داستان پردازانی قهار و زبردست
 
 بوده و هستند. طبیعی است این جمله شخص شما خواننده گرامی
 
 را هم شامل میشود . بله میتوانم حدس بزنم که برخی از دوستان
 
 لبخندی به لب آورده اند. کمی صبر کنید و شکیبا باشید.
 
 چون انسان در طول تاریخ هر کجا ضرر کرده از تعجیل بوده است
 
 و هر کجا فایده ای نصیبش گردیده از صبر و شکیبایی ،
 
و تواصع بالصبر.

یکبار دیگر جمله خود را تکرار می کنم ، گفتم :
 
همه انسانهای روی زمین از آغاز خلقت تا کنون داستان پردازانی
 
 قهار و زبردست بوده و هستند. نگاهی گذارا به آثار و شواهد بدست
 
 آمده از کاووش های انسان شناسی نشان داده ، از همان اولین
 
 روز های هبوط انسان به زمین و پیش از آنکه زبان به
 
سخن باز کند. اتفاقات روزانه را با ترسیم تصاویر پی در پی
 
و متوالی بر دیواره های سیاه و تاریک غار محل سکونت
 
 خود واگویی نموده است ، بگونه ای که امروز دیرین شناسان
 
 با پیگیری همین داستانهای مصور است که به بخش عمده ای
 
از آداب و رسوم و ماجراهای بوقوع پیوسته آن روزگاران دست
 
 یافته اند.

اگراز داستان سرایی مردمان غار نشین و اولیه گذر کنیم و کمی
 
 پیشتر آمده و به دروازه های تمدن بشری که با پیدایش خط و
 
 زبان آغاز گردیده نگاهی بیاندازیم. متوجه میشویم عظیم ترین
 
ذهن ساخت های ادبی بشری در قالب خلق افسانه های شگفت انگیز
 
 درهمین دوران شکل گرفته وبگونه ای که بسیاری از داستانهای
 
 تخیلی امروز وامدار همین افسانه ها هستند.

ممکن است بگویید این افسانه ها و داستانها را افرادی خاص مانند
 
هومر و فردوسی و غیره .... خلق نموده اند .
 
 
 این چه ربطی به همه انسانها دارد ؟ اولین سنگ بنای سد ذهنی ما ،
 
همین تصور غلط است.
 
 شاید این بزرگان اولین پدید آورندگان آثار مکتوب ادبی بوده باشند،
 
 اما مسلما و قطعا اولین تولید کنندگان داستان و افسانه نبوده و نیستند.
 
 افسانه هایی که هزارن سال نسل به نسل و سینه به سینه در میان
 
 انسانها گشته و به آن ادبیات شفاهی گفته میشود.

بله همه انسانها در تولید این ادبیات سهیم و شریک بوده ، هستند
 
و خواهند بود. باور نمی کنید. کمی با دقت بیشتر این مطلبی را که
 
 بیان می کنم ، بررسی کنید. خواهید دید که در این مورد حق با من است.
 

تا بحال اتفاق افتاده مطلب جالبی را که به ذهنتان رسیده
 
بوسیله یک پیام کوتا ه برای دیگران ارسال و این مطلب ،
 
 که گوشی به گوشی گشته و افراد زیادی آن را به دیگران
 
 منتقل نموده باشند. یا شده ماجرایی را با آب و تاب برای
 
 دیگران تعریف کنید و این ماجرا مورد توجه مخاطبانتان
 
قرار گرفته و دهان بدهان بچرخد . بی شک پاسخ شما مثبت است
 
 و این بدان معناست که شما یک داستان جالب خلق و بدیگران
 
عرضه نموده اید. و به عبارت ساده تر شما یک نویسنده
 
مادر زادی هستید. و البته هنوز آماتور.
 

بسیار خب برای آنکه مطمئن شوید بیایید همین ماجرا
 
را یکبار دیگر با آب و تاب بیشتر برای خودتان تعریف کنید .
 
 البته اینبار ضبط صوت خودتان را هم روشن کرده ، بگذارید او
 
 هم همراه شما به این ماجرا گوش بسپارد .
 
 اکنون نوار ضبط شده را به ابتدای آن بر گردانید. قلم و کاغدی
 
 را برداشته و هرآنچه که در نوار ضبط شده بر روی کاغذ
 
منتقل کنید. تعجب خواهید کرد .
 
 چرا ؟ چون شما اکنون یک داستان کوتاه در مقابل خود دارید.
 
 داستانی که خود نویسنده آن هستید. البته نمی گویم این یک
 
 داستان کامل و بی عیب و نقص است .
 
 نه چون حتما ایراد های فراوانی دارد ، اما با همه عیوب نهان
 
 و آشکار اش ، آن یک داستان است.
 
 و شما یک داستان نویس آماتور. پس اگر مایل هستید داستان نویسی
 
 حرفه ای شوید باید به مرور روش ها و متد های داستان نویسی
 
 پرداخته و با استفاده از تجارب دیگران و قوانینی که در طول
 
صدها و هزاران سال در مورد داستان نویسی کشف و ابداع شده
 
خود را بدل به یک نویسنده موفق نمایید.

در حقیقت می توان گفت : شما نیزمانند همه انسانهای دیگر ،
 
 دو دانگی استعداد داستان سرایی دارید. پس دست بکار شوید .

با توجه به طولانی بودن این بحث تا اینجا را بعنوان مقدمه
 
 
 داشته باشید .
 
 روزی و گفتاری دیگر به ارتباط این امر
 
 با شاعر بودن و شعر سرودن همه انسانها ، بخصوص ایرانیان
 
 خواهم پرداخت .

اما همین جا در پایان بخش اول گفتارم و با اجازه از مدیریت سایت
 
 مسابقه ای را پیشنهاد می کنم. دوستان عزیز و علاقمندی که مایلند
 
 گفتار من و استعداد خود را آزمایش کنند .
 
دست بکار شده واز همین امروز یکی از اتفاقاتی را که شاید
 
 خیلی هم ساده باشد با آب و تاب بیشتر در یک کاست ضبط
 
 و پس از پیاده نمودن برروی کاغذ آن را در بخش داستان کوتاه
 
 قرار دهند .
 
در انتهای نام هر داستان (.....- مسابقه ) از این عبارت استفاده
 
 نموده تا بدانیم شما مایل به شرکت در این مسابقه هستید.
 
 آخرین تاریخ ارسال نوشته ها هم سی و یکم شهریور 1387است .
 
 این حقیرهم به سه نوشته برتر به انتخاب اعضای سایت جایزه ای
 
 اعطا خواهم نمود .
 
 دوستان دیگر هم اگر مایلند جایزه ای به برندگان تقدیم کنند .
 
 با هماهنگی مدیریت سایت مراتب را اعلام نمایند.

سربلند و سر فراز باشید


صلاح الدین احمد لواسانی – هندی
بیست و ششم اردیبهشت ماه
یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت
 
سایت شعر نو:
 
 
دیدگاه : فرزانه شیدا:
 
در باب :  متن چناب اقای لواسانی 
 
 ذکر شده براستی حقیقتی ست وخود هم معتقدم
 
همگان میتوانند نویسنده باشند
 
وپایه شعر براساس همان نویسنده بودن است
 
 چراکه شاعر تا نویسنده نباشد خالق بیت وغزلی نخواهد بود
 
 وقدرت تخیلی که در شعر وتشبیهات بکار میبرد
 
 همپای نویسندگان است ازاینرو همیشه مایلم دست شعر باز باشد
 
 شاید نیماهای جدیدی با اثار وسبکهای جدید بیایند
 
وبر ادبیات معاصر شکوفاگر سبکی جدید وتازه باشند
 
 بنظر من کسی که دستورفعالیتن ... فعلاتن وغیره ...
 
را جلوی روی خود میگذارد وشعر میسازد؛؛ سازنده شعر؛؛
 
 است نه شاعر!!
 
 درست همانند مونتاژ اتومبیل که قطعه هارا بروی هم سوار میکند
 
 واگر قطعه ای جابجا شود ماشین کار درست را انجام نمیدهد
 
در مقام شعر وداستان اما نیما ماشینی آسمانی ساخت
 
که میتوانست بدون قسمتی از قطعات پرواز کند
 
ومعتقدم شاعر کسی ست که شعر اورا ازخواب بیدار میکند
 
 وتا آخرین بیت ومصرع اورا رها نمیکند
 
 و سپس شاعر تنها به تنظیم وبالا پائین کردن ابیات دست میزند
 
 در داستان موضوع ساده تر مینماید
 
هر چند نویسنده بارها به ویرایش اثر دست میزند
 
تا اثری خوب خلق شود.
 
 چراکه همانگونه که ایشان  فرمودند همه داستان پرداز زندگی
 
 هستیم ( تنها ) باید بنویسیم!
 
و بر قلم اجازه شکوفائی وتخیل پرداری وتصویر گری بدهیم
 
مطالعه آثار بزرگان داستان  وادب وهنر نیز
 
سهمی مفید را در این زمینه بازی خواهد کرد تا
 
 به شکل درست تر با سبک نوشتاری وهمچنین شعر
 
اشنا گردیم
 
بااینهمه دست قلم را بستن بمانند این است که
 
زبانی را بریده باشیم وهنر را در قفس از صدا بیندازیم
 
ولی در زندگی  تنها یک چیز را بوضوح یادگرفته وباور کرده
 
و آموخته ام
 
در جائی که درک نمیشویم بهتر است سکوت کنیم!
 
 
 پیشایشی   آرزوی موفقیت دوستانی  را دارم  
 
که مایل به شرکت در مسابقه هستند.
 
شاد سبز ومانا باشید:
 
فرزانه شیدا