چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

نگاهی بر شعر والس:شارل بودلرcharles baudelaire1867-1821شاعرمعروف

 

 

 محمد آتشی- شنبه ۲۱/۲/۸۷-ساعت ۱ ۸:۲۲

 

 

شارل بودلرcharles baudelaire1867-1821شاعرمعروف

 

 وپرسروصدای فرانسوی ،مجموعه اشعاری داردبانام"گل های بدی"

 

ازسال1842شروع به سرودن اشعاراین مجموعه می کندودرسال

 

1875آن هارامنتشرمی سازدودرهمین سال به دادگاه کشانده می شود

 

وبه خاطرسرودن گل های بدی به جزای نقدی محکوم می گردد!.

 

دادستان "پینار"اشعاربودلرراضداخلاق عمومی واصول مذهبی خواند!


دکترحسن هنرمندی که من خیلی مدیون اوهستم

 

نام کتاب بودلرراles fleurs du mal

 

گل های اهریمنی ترجمه کرده است.

 

محمدرضاپارسایارآن راگل های رنج ترجمه نموده

 

،به استناد این جمله معروف بودلر که ان را ابتدای ترجمه اش

 

 آورده است؛پروردگاراتو راسپاس که به مارنج ارزانی داشتی

 

 تادرمانی الاهی باشدبرناپاکی های ما...ومترجمان دیگر....

 

البته من ترجمه هنرمندی مدنظرم بود،ازهمان سالهای پیش

 

ازدانشجویی که با اشعاربودلر آشناشدم

 

(غوغایی درمن به وجودآمد به مناسبت خواندن گل های بدی.)


دردیداربامنصوراوجی اوگل های اهریمنی رانپسندید،

 

حالا دقیقا یادم نیست که چه ترکیبی رابیان کرد.

 

اما وقتی من شعر"والس" خودرامنتشرکردم

 

سید احمد نادمی شاعرومترجم،که مدتی سردبیرمجله شعرهم بوده

 

 ومن ارادت خاصی به اودارم،روی گل های بدی تاکیدداشت،

 

که اتفافاتشبیه بلیغ زیبایی است.

 

علی ایحال من گل های بدی راپسندیدم وآن رادروالس وجاهای دیگر

 

 استفاده کردم.البته دراین رابطه خیلی بااین جمله کوتاه بودلر

 

موافق نیستم که می گوید؛هرنوع ادبیاتی ازکناه سرچشمه می گیرد.


نظر شما را به مطالبی جلب میکنم،

 

می دانم که درخواندن شعروالس لذت معنوی بیشتری خواهد یافت.

 

1- "والس"

 

مثل شبحی از من دور می شوی؛

 

و از هرچه اطراف من است.

 

 

معصوم تر از یک کودک هفت ساله ام؛

 

وقتی با تو از گناه می گویم.

 

و تو سبک سرانه مرا می رقصانی.

 

آواز نمی دانم.

 

چشمانم برایت می درخشد؛

 

و تو چه قدر زیبا هستی،

 

هر بار که به من نزدیک می شوی!

 

امشب نگذاشتی حتا "گل های بدی" را

 

                                                         تمام کنم.

 

جهانی پهناورتر و سزاوارتر می خواهیم.

 

هنوز نگفته "مثل شبحی از من دور می شوی؛

 

و از هرچه اطراف من است."

 

 

از دیگر آثاربه ترجمه سید محمد آتشی:

 

ناگاه کنار هم....

 

عاشقانه،دردره هاوکوه ها

نسیمی رازگونه برما

می آیدومی گذرد...

 

درسکوت،ناگاه کنار هم

رازی را می گشائیم.

 

بهار

چه جاودانه با سرانگشت سبز خویش

فرا رسیده است.

 

 

 

باتومی توان...

 

زمان بوی ترامی دهد.

بوی گل های شکفته بر پیشانی بیستون.

بوی بهار.

 

ای حک شده بر ستون های باستانی

باتو می توان

بربلندای قله ها برشد،

عاشق شد.

ازخواب فرشتگان گذشت.

 

بی تو،اماباید

پشت پرچین نگاه!

درانتظار باران نشست.

http://www.amarant.blogfa.com/

 

 

 

بداهه سراییم وضوع:آموزش (شعرنو) به قلم : رضا آشفته :

بداهه سراییموضوع:آموزش (شعرنو)
 
 
 
  به قلم : رضا آشفته   :
 
 
شعر انواع مختلف دارد .
 
 یکی از گونه های شعری که
 
همچنان مسیر خود را به
 
شکل های تازه تری طی می کند
 
 شعر روایی است .
 
 
 
 شعری که به دنبال بیان یک قصه است چنانچه در گذشته
 
 تا امروز در این شیوه مثنوی در انواع حماسی
 
 ( شاهنامه ی فردوسی ) عارفانه ( مثنوی معنوی مولانا )
 
 و عاشقانه ( خمسه ی نظامی گنجه ای )
 
 صاحب اسم و رسم جهانی بوده است .
 
 امروز هم شعر روایی البته با نظم و نثر پیشرو
 
 از سوی علاقه مندانش دنبال می شود .
 
شاید بیان یک قصه در قالب شعر جاذبه ای مضاعف
 
 برای مخاطبانش دارد که هنوز هم اصرار بر سرودن آن می شود .

شعر و نظم تفاوت هایی با هم دارند که اگر کسی بتواند این تفاوت
 
را کمرنگ بکند یا از آمیختگی این دو بتواند شکل تازه ای را بیافریند
 
 کاری کرده است کارستان .
 
 اما آنچه در شعر روایی مهم است جلوه گری یک قصه است
 
که امروز هم در ارتباط با دنیای مدرن می تواند بیانگر مسائل بشر باشد .
 
 یعنی هنوز هم می توان بر این گونه ی شعری امیدوار بود .
 
 چنانچه برتولت برشت شعرهایش را همانند نمایشنامه هایش در
 
 چنین شیوه ای سروده است تا با توده های مردمی بتواند ارتباط برقرار کند .
 
 او هدفش آگاه ساختن توده هاست تا از استثمار سرمایه داران
 
 جهانی خود را برهانند .
 
 او با این کار یک نوع تکلیف اجتماعی را بر شعر روایی به نام تعهد
 
و مسوولیت تحمیل می کند .
 
ما امروز هم با این شیوه می توانیم از نظر خود به مسایل اجتماعی
 
 خود بپردازیم .
 
شاید دیگر ضرورتی نباشد همانند برشت وارد عمل شویم .
 
اما به هر تقدیر شعر روایی به سمت بیان نکاتی ارزشمند خواهد رفت
 
 که یکی از آن ها همچنان می تواند مسایل اجتماعی باشد .

برخی از این شعرهای روایی هنوز امکان ادامه یافتن را دارند
 
و ما می توانیم آنها را فرصتی طلایی برای بیان حرف های خود
 
 به کار گیریم . بنایراین شعر بداهه در برخود با این آثار هم
 
 ایجاد می شود . چون من و تو از منظر خود به روایت یک شعر
 
 یا روایت می پردازیم .
 
 نوعی همسویی یا هماهنگی و یا چالش در این رویارویی بداهه
 
 صورت خواهد گرفت .

حامد رحمتی

درخت ها



درخت ها کنار جاده ایستاده اند

شیشه را پایین می دهم

خرگوش ها می دوند وسط جاده...



با شتاب اتومبیل کنار می آیم و

آسمان در امتداد بادکنک ها خاکستری می شود

بند کفش هایم را سفت می کنم

خزه ها آرام روی هم دراز می کشند

و جنگل از آواز قورباغه ها خالی می شود



شیشه را به سرعت پایین می دهم

امسال لپ های خیس ما را ماه می کشد ؟

امسال در تاج محل سقوط بادکنک ها را تماشا می کنیم ؟



اما چه فرض های احمقانه ای

روی سر در مسافرخانه ها نوشته اند:

_ اتاق خالی نداریم لطفا سوال نفرمائید _



در تمام آن روز باور نمی کردم

بادکنک ها تهدید بزرگی برای آسمان هستند

که ناگهان صدای تو از لابه لای خزه ها بلند شد

انگار همه جا بودی ، اما نبودی



درخت ها همچنان کنار جاده ایستاده اند

بادکنک ها را به پیشانی آسمان شلیک می کنم

خرگوش ها می دوند وسط جاده...



رضا آشفته

من و خرگوش ها

وسط جاده در شتاب من و خرگوش ها

یک بازی پر هراس

اتوموبیلم موافق با من



می رانم در شتاب پیچی

و گریز خندان آهوان دشت

مرا در ترغیب این بازی نمی کشد

تا یک ثانیه مانده به آن



درخت ها در شتابم می دوند

در کنارم به خطی ممتد

و من در بازی بادکنک ها



خوشحالم از آمیزش ماه و نور

در نگاه موذیانه یک ابر سیاه



نیست حتی اتاقی برای شما دوست عزیز

این مسافرخانه های لبریز از آدمهای اضافی

حالم بهم می خورد

تو دلگیر نشو



من در شتاب خود

و خرگوشها در شلیک بادکنک های خاکستری

درختها ایستاده کنار جاده همچنان



حامد رحمتی به سبک و سیاق شعرهای روایی حافظ موسوی در درخت ها شعرش را سروده است . او به جایی در نزدیکی تاج محل هند رفته تا از نزدیک فرود بادکنک ها را در جشنی ببیند . مسافرخانه ها احتمالا برای این مراسم شلوغند و جایی برای راوی ندارند . این راوی در دل این گشت و گذار تاکید بر نبودن یک نفر دیگر می کند که اینجا دلالت بر رمز و راز عاشقانه ای می شود .
 
 او که خود را برای مرور این خاطرات به زحمت انداخته تا در هند و
 
 جنگل ها و جشن و غیره فقط گمشده ی خود را در ذهنش جست و جو کند
 
 فقط و فقط می تواند یک عاشق پاکباخته باشد.

رضا آشفته در شعر من و خرگوشها به آن گذشته در زمان اکنون
 
 می پردازد . عاشق و معشوقی در یک سفر عاشقانه در دل طبیعت
 
به بازی و طنازی مشغولند . آن وقت ها هم مسافرخانه جایی
 
برای اقامت آن ها نداشته است و شلوغی
 
همان جشن احتمالا دلیل آن بوده است .
 
 او با این تصویر که " درختها ایستاده در کنار جاده همچنان
 
 " بر ماندگاری این لحظات در ذهنش تاکید می کند .
 
 همان دلیل عمده ای که وضعیت شعر رحمتی را ساخته است .
 
 این دو شعر در تکمیل هم بر یک تجربه ی عاشقانه با ملاحظه
 
جاودانگی تاکید می کنند .


دوستان براى مرور این مقاله هاى بداهه سراىى که تاکنون ۱۱ مورد
 
 آن را در وبلاگم : نفرت از اطلسى ها ـ منعکس کرده ام سرى به این
 
 وبلاگ بزنند .
 
 
 
 منبع سایت شعر نو:‌
 
نوشته شده در سه شنبه 24 اردیبهشت 1387 به قلم آقای رضا آشفته