چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

چای دم کرده

شعر و ادبیات -شاعرانه ها -متنوع از همه جا از همه چیز

شعر وادب- شاعرانه ها/فروغ فرخزاد/فرزانه شیدا

به بهانه 24 بهمن سالروز مرگ فروغ فرخزاد

فروغی در خانه‌‌ی سیاه

 

اولین باری که "این خانه سیاه است" را دیدم شانزده سالم بود. چند دقیقه‌ای از شروع فیلم نگذشته بود که چراغهای اطاقم را خاموش کردم تا راحت‌تر گریه کنم. بهمین

راحتی بود. بهمین راحتی بود که عاشق فروغ شدم ...

غزلهای عاشقانه‌اش را از ترس پدر با دستان خود پاره کرد. شکستن قالبهای جامعه گناه کوچکی نبود. زندگی، خیابان درازی بود که هر روز زنی با زنبیل از آن می‌گذشت؛ و فروغ نمی‌خواست آن زن باشد.

دنیایی را به مبارزه طلبید. دنیایی با خیابانهای دراز ، زنان زنبیل به دست و انسانهایی که به اشعارش به‌به و چه‌چه گفتند و در خفا و آشکار "بدکاره"اش نامیدند. او در برابر دنیایی عصیان کرد و در عین عصیانگری مظلوم بود. او پری کوچک غمگینی بود که قرار بود بدنیا آید.

 او بی هیچ پشتوانه‌ای به مبارزه برخاست.  نه خانواده‌اش حامی او بودند، نه شرایط اجتماعی همراهش بود و نه هیچ پشتوانه قابل اعتنایی داشت. نه تنها کسی با او همراه نبود که همه بر ضدش شمشیر از نیام برکشیده بودند. لیکن او فروغی بود در خانه‌‌ی سیاه و آتشی بود بر خانه‌های سیاه‌اندیشان.

یادش گرامی، خاطره‌اش ماندگار و راهش پرر

هرو

 

بادفرخزاد در دیماه سال 1313 در محله امیریه تهران از پدر و مادری تفرشی پا به عرصه وجود نهاد. پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور.
او فرزند چهارم یک خانواده نه نفری بود. چهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا.

پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود. کم کم به شعر روی آورد. و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت. خودش می گوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. "

در سال 1329 در حالی که 16 سال بیشتر نداشت با نوه خاله مادرش پرویز شاپور که 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود. چیزی که در خانه پدری نیافته بود. پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن خیاطی و نقاشی می پردازد. از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست.
می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کند

اولین مجموعه شعر او به نام " اسیر " در سال 1331 در سن 17 سالگی منتشر می گردد. کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.
با به چاپ رسیدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت" در یکی از مجلات هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد نا مهربانی های فراوان قرار می گیرد.

" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "

در سال 1332 با شوهرش به اهواز می رود. دیری نمی پاید که اختلافات زناشوئی باعث برگشت

 فروغ به تهران می شودحتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال 1334 از شوهرش جدا می شود
قانون فرزندش را از او می گیرد. حتی حق دیدنش را. فروغ  16 سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید

" وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
چیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم : باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم

********

زندگینامه فرزانه شیدا از زبان خود او :


پانزدهم مهر 1340 در تهران چشم به جهان گشودم در خانواده ای با 6 فرزند زندگی گذرانده فرزند دوم خانواده بودم
دوران تحصیلات متوسطه را در رشته فرهنک وادب(ادبیات) از دبیرستان رابعه بپایان رساندم و مدتی به سمت منشی کارمند بوده پس از 7 سال ازدواج نمودم وپس گذر یک سال صاحب فرزندی پسر شدم و همسرم جهت تحصیل به خارج از کشور مهاجرت نموده در سال 1367 به کشور نروژ مهاجرت کردم و پس از فراگرفتن زبان نروژی در رشته دکوراسیون ویترین و بوتیک دورهء فشره ای را سپری نمودم در سال 1373 صاحب فرزند دختری شدم ودر سال 1376 جهت تحصیل در دانشکده (اس مد) دیزاین ووطراحی مد در دو رشته دوخت وهمچنین طراحی( دیزاین) نام نویسی نمودم ودر سال 2000 فارغ التحصیل شدم
از اوان نوجوانی به نوشتن نثر وخواندن کتب مختلف ادبی واشعار شاعران نامی ایران علاقمند بودم و در سن 15 سالگی اولین دوبیتی خود را سرودم

گفتی که مگیر سخت بر دهر
تا باتو نکرده این جهان قهر
کیکی ست جهان ولی ندانی
در مایهء آن زده شده زهر
1355

در حال حاضر پنج دفتر شعر را دارا هستم که در سبکهای کلاسیک (غزل/ قصیده /رباعی..) و همچنین شعر نو وشعر طنز و ترانه می باشد
دارای سایت اختصاصی ف.شیدا هستم که مشتمل از چهار دفتر می باید

*آشیانه شعر
*در آغوش شعر
*در کنج خلوت شعر
* درکوجه باغ ترانه
www.fsheida.com

همچنین دارای دو وبلاگ می باشم با نامهای :

*آشیانه شعر(دمی باتووووو)
http://fsheida.blogfa.com

و*لحظه های باتو بودن
http://fsheida.persianblog.com

ودر همین جا از آقای امیر همدانی کمال تشکر را دارم که در معرفی من در سایت جاودانه ها اقدام نموده وباعث افتخار وسربلندی من است که در سایت و نوشته های باارزش ایشان در زمینه سخنان مشاهیر و
برگذیده گان جهان سهمی کوچک را دارا باشم

با کمال تشکر از شما وتقدیم احترام فراوان
فرزانه شیدا
26/دسامبر2006/
5/دیماه/1385

  غریبانه

او غریبانه جستجو میکرد...در غروبی" دوباره بودن را

از شب و باد پرس وجو میکرد

لحظهء سبز پرگشودن را !!!

یعد او هر کرانهء پرواز...

سینهء بیقرار او می سوخت

باد آشفتگی به غوغا بود...

مرغ دل را به هر طرف ...میکوفت!!!

دیدهء بی شکیب او تا صبح....درد خود را به شب بیان میکرد

چونکه از یار خود سخن میگفت

" خاطره" در دلش فغان میکرد...!!!

بر لبش هر ترانه شد جاری...

جویباری ز اشک میگردید

از بیابان ,غم, گذر میکرد

در پی میوهء بهار "امید"!!!!

آنکه اینگونه بی نشان می گشت

این "من" عاشق "رسیدن" بود!

قلب خود را به آرزو می سوخت

در امید" دوباره دیدن" بود!!!

آه می شد دوباره شادی کرد؟!

نه به باغ خیال و در پندار!

سر رسد عاقبت زمان فراغ؟!

در گلستان پر گل دیدار؟!

طافتم نیست "منتطر بودن"...

روح پرواز من سفر خواهد

رو بسوی یگانه دلدارم ....

ای خدا از تو بال وپر خواهد!
1363

 فرزانه شیدا

 

سخنان بزرگان جهان/ د کتر برهانی/ذرات طلائی۲فرزانه شیدا

 زبان فارسی ، باستان گرایی و هویت ایرانیان

در پاسخ تقریرات رضا براهنی


بگو آنچـه دانی که حق گفته بـه
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده

« سعدی»


پیش از آغاز سخن بگویم که نام رضا براهنی برای من حدود سی و پنج سال است

 که نامی آشناست. ـ


از روزگاری که ما یک راست از روستای خود به دانشکدهء هنرهای زیبای
 

دانشگاه تهران برای تحصیل هنرهای نمایشی راه یافته بودیم و چشم و گوشمان

 به مجلات و نشریات پایتخت باز شده بود. آن روزها می گفتند که «فردوسی»

 نشریهء متفاوتیست و مقالاتِ روشنفکران در آن درج می شود. مجله را می خریدیم

و برخی مطالب آن را می خواندیم. ایشان یکی از نویسندگان جنجال گرای آن مجله

بودند.

 بعد از آن کتابی در «نقد» نوشته بودند که پیش اهل شعر شهرتی یافته بود :

«طلا در مس». و کتاب کوچکی به نام «تاریخ مذکر» و خوشبختانه کوشش های قلمی

 و استعداد و خلاقیت های ادبی خود را به طور مداوم و مستمرّ در رشته های گوناگون

 بروز داده اند و می توان گفت بیش از هر صاحب قلم دیگر در دوران خویش کار وبار

ِ جوهرفروشان و کاغذ سازان را رونق داده اند. دست مریزاد!

در این سی و پنج سال حضور ایشان در محافل سیاسی هم (از همه نوع) دیده می شده

است. زمانی مقالات ادبی خود را به چاشنی و صبغهءعقاید لنین و تروتسکی معطر و

رنگ آمیزی می کردند و روزگاری اصطلاحات و مفاهیم خاص زبان شناسان، فلاسفه،

 یا سمیولوژیست های معاصر اروپایی ـ به جا و نا به جا ـ در نقد ها و گفتارهای انتقادی

 و تحلیلی ایشان جلوه می فروخت و گاه نیزـ در موارد معدود ـ در مقام ادیب واستاد دانشگاه و شاعر و رمان نویس و روزنامه نگار فارسی زبان پایتخت،

فیل قبیله گرایی شان یاد «تورانستان» می کرد اما بسیار خفیف و شرمگین و پنهانی.

(گویا ازمحصلان اعزامی به ترکیه و دکترا گرفتهء آن دیارند.) !

در این گونه موارد معمولاً در روش ، همواره ترفند ِ «استتار اندیشه» یا «تقیهء پست مدرنی» یا تاکتیک «فرار به جلو» را اتخاذ می کردند. مثلاً :

ایران ِ باستان گرایی هدایت یا زرتشت دوستی ِ اخوان ثالث را از پایگاهِ «انسانگرایی

 مدرن» و «چپِ ضد راسیست» مورد حمله قرار می دادند تا کینه ای را که خود ـ

 به تأثیر از افکار پان تورکی ـ نسبت به گذشتهء کمابیش درخشان و مدنیت ِ

 دو سه هزار سالهء ایران داستند (و این روز ها بسیار شدت یافته) پنهان سازند!

خلاصه در سراسر این سه ، چهار دهه ، که جناب براهنی نقد و شعر و رمان و مقاله

 نوشتند و انتشار دادند، همواره در برابر زبان فارسی و اهمیت و نقش کار ساز این زبان

 در تاریخ و فرهنگ و هویت ِ مردم ایران حرمت نگاه می داشتند یا چنین می نمودند که

 حرمت نگاه می دارند و مهم ترین دلیل این سپاسمندی وحفظ حرمت ، همانا پُرنویسی

 ایشان به این زبان بود و خودِ این امر که بی وقفه قلم به کاغذ می فرسودند و پیشه وران

 فارسی زبان حروف سربی را در چاپخانه ها ، این گونه مستمرّ و مداوم به کار

 می گماردند، دلیل بر آن بود (یا می توانست بود) که آقای براهنی زبانی را که

 به آن شعر می نویسد و قصه می پردازد و سخن می ورزد ، صمیمانه دوست می دارد

و از آن ِ خود می شمارد یا دست کم آن را زبان پدران ِ معنوی و فکری و فرهنگی خود

می انگارد و چنانچه جز این می بود، هرگز قادر نمی شدند به زبان فارسی شعر بنویسند،

 چه برسد به آن که دعوی های بزرگی نیز در این زمینه داشته باشند

تا جایی که در برخی مقالات خود اعلام کنند : «من دیگر شاعر نیمایی نیستم !»

 (تیتر یکی از مقالات آقای براهنی در سال های اخیر در یکی از نشریات ادبی

پایتخت).پیداست که در این جملهء کوتاه خبری سه دعوی جانانه جاسازی شده است :

ـ1 ـ من شاعرم ( به زبان فارسی)ـ

ـ2 ـ سابقاً نیمایی بودم . (آثار من در سبک آثار و در مکتب نیما بود.)ـ

ـ3 ـ اکنون دیگر نیمایی نیستم ( زیرا نیما را پشت سر نهاده و از وی سبقت گرفته ام ).ـ

هرسهء این دعوی ها حق هر نویسنده و شاعری ست و هیچکس متعرّض ِ آن نیست.

روشن است که در زمینهء سنجش دعاوی در امور ادبی وهنری و فرهنگی، آگاهان و

 دانایان و منتقدان و نیز خوانندگان آثار و از همه مهم تر ـ به قول پروین اعتصامی ـ

زمانه (که داور راست کردار و راستگویی ست) داوری خواهد کرد و حق را به

 حق دار خواهد رسانید!ـ

ما نیز به عنوان ایرانی و بنده شخصاً ـ به عنوان یکی از گویندگان شعر فارسی

 در دوران معاصر ـ خرسند و آرزومندم که دعوی ایشان با حقیقت سازگار افتد

 و جامعهء ادبی و فرهنگی ایرانیان جای خالی نیما را اینچنین بی رحمانه

 احساس نکند و آن ردای مرقعّی که نیمای طبرستانی در

 مقام ِ پیشوای شعر مدرن فارسی به شانه می افکند ،

 به قامت ایشان راست و استوار نماید. درچنین صورتی به عنوان ایرانی

 به ایشان افتخار خواهیم کرد و آثار ایشان را همچون آثار نیما و اخوان و فروغ

روی چشم خواهیم نهاد وغرورو افتخار دیگری بر افتخارات ِ پیشین ِ خو

د خواهیم افزود که ـ به کوری چشم میراث خواران

 ترکیهء عثمانی یا نبیره های باقرف و علی اُف و « اُفاففهء» دیگر ـ

از خطّهء آذربایجان ِ ما که آنرا به حق سر و چشم و گوش و دل ایران می شماریم

 ، پس از شهریار ، ـ این بزرگترین غزلسرای معاصر فارسی

 ـ شاعر نو گرا و پست مدرنی ظهور کرده که به تنهایی

در نقد اجتماعی و فرهنگی دست احمد کسروی و در نقد ادبی

 دست فاطمهء سیاح و پرویز خانلری و عبدالحسین زرین کوب

 و درقصه نویسی دست هدایت و چوبک و ساعدی و

 در شعر دست نیما و شاملو و اخوان و فروغ و نادر پور را از پشت بسته است!ـ

به امید آن روز!ـ
با این وجود اگر ایشان به این هر سه دعوی و دعاوی جانبی دیگر در زمینهء ادبیات و

 قصه و نقد بسنده می کردند ، ما بازهم به جناب دکتر براهنی استاد سابق

 صاحب کرسی دانشگاه تهران و اخیراً دانشگاه کانادا افتخار می کردیم

 و ایشان را چراغ راه و نور دیدگان خویش می شمردیم و

 تا ابد مدیون و سپاسگزار ایشان می شدیم که اینچنین سخاوتمندانه و میهن پرستانه

 همهء استعداد و قدرت آفرینندگی خود را به زبان ملی و سراسری ایران یعنی زبان

 فارسی بخشیده و با سرافرازی ، دینی را که که در قبال ملت ایران و مام ِوطن بابت

 آموزش و تعلیم و تربیت و دکتر و استاد و روشنفکر شدن خویش داشته ،

ادا کرده است.

اما می باید ـ متأسفانه مشاهده کرد و آب حیرت در چشم گهربار گردانید

 که جناب استاد به این همه قانع نیست و آنچه بیش از همهء افتخارات، ایشان

 را به هیجان و خلجان می آورد نه پیشوایی ِ جامعهء ادبی و فرهنگی و هنری

 (شعر و قصه و نقد) در سطح ملی یعنی در سراسر ایران (و ای بسا جهان )

بلکه رهبری سیاسی ِ چند عدد عنصرِقبیله گرا و نژادپرستی است که

 نوستالژی بیمارگونهء میراث داران فکری ِ دولتِ مُستعجل ِ باقروف و

 غلام یحیی را با افسردگی های اجتماعی و فکری ِ برخی ورشکستگان ِ به تقصیر ِ

 منشعب از جریان های سیاسی ِ چپ ِ استالینی هم پیمان کرده و از جمع ناهمگون ِ

 تبارگرایان پان تورانی و شبه سوسیالیست های روسوفیل ِ عهد بوقی ،

 گروه های پراکنده ای را در این سو و آن سوی جهان به جنبش آورده و

 به یُمن ِ انقلاب انفورماتیکی معاصر و اعجاز ارتباطات ِ اینترنتی و

صد البته با حمایت بیگانگان و سوء سیاست بلاهتبار حکومت دینی حاکم ،

به جان ِ هستی و هویت و فرهنگ و زبان و تاریخ و تمامیت ارضی کشور

 جهل زده  انداخته اند!ـ

چنانچه جناب آقای براهنی ( که کوشش های ادبی ایشان فارغ از هرگونه ارزیابی یا

سنجش زیبایی شناسانه بسیار محترم است ) واردِ حوزهء خطیر سیاست گری

 نمی شدند و کـَکِ «زعامت عشیره» به جامهء روشفکری ایشان نمی افتاد،

 و حاصل تجربیات و توانائی های خود را در «نقد هرمنوتیک» و

 اعتبار 40 سالهء خود را در حوزهء ادب و فرهنگ پشتوانهء برخی افکار

 فتنه انگیز و خطرناک نمی کردند ، بنده هرگز بر آن نمی شدم تا سخنانی را

 که در پی خواهد آمد با ایشان درمیان نهم و صد البته ترجیح می دادم که پیش از هرچیز،

 با استاد در زمینهء شعر و ادب مراوده و مکاتبه داشته باشم و برای حل برخی مسائل و

 مشکلات خود مثلاً در زمینهء«متافیزیک وزن»ازایشان مدد بخواهم

(1) یا به جهت رفع بعضی نا رسایی ها و نامرادی های خویش در

 عرصهء بوطیقای شعر فارسی دری و ابعاد گوناگون فنون شاعری

 دست به دامن فضل و دانش و هنر ایشان گردم.

اما متأسفانه گویا پیرانه سر جاذبهء آن بخش از گرایش های ایدئولوژیک،

 که طی سالیان گذشته همچون تبی گذرا و خفیف در ایشان بروز می کرد،

 اینک به مرکز و گرهگاه ِ اصلی افکار ایشان چنگ افکنده و حرارت و تب ایشان را

 در این خصوص تا حدی به اوج رسانده که درجهء میزان الحراره را

نیز شکسته است.

آقای براهنی امروز ـ به خصوص در دو مقاله «ستم ملی» و «صورت مسئلهء

آذربایجان؟...» با کمال تأسف از جایگاه یک شاعر و نویسنده در سطح ملی ،

خود را تا حد آژیتاتور کم استعدادی تنزّل داده است که هدفش تحریک عوام ،

 جلب مرید و پیشوائی قوم است تا چنانچه مقدور شد و ابر و باد و مه و خورشید

 و فلک دست به دست هم دادند و ازمرز افغانستان و ترکیه و عراق و باکو

یا خلیج فارس یا از عرشهء ناوهای هواپیما بر قدرت های بزرگ جهانی،

 پرندهء اقبال به پرواز درآمد و بر شانهء حضرت استادی نشیمن گزید ،

 ریاستِ انتصابی عشیره و ایل را نصیب خود سازند و به میر نوروزی چند

 دوجین موجود تحریک شده و خرد باخته ای نائل گردند که تفرقه و

آشوب قومی و کین توزی نژادی و نهایتاً تقویت استبداد و استمرار

حاکمیت دیکتاتوری را در کشور ما به یک «پروژهء سیاسی»

 و آرمان اجتماعی بدل کرده اند!

در چنین موقعیتی ، نویسندهء این سطور که می توانست ـ اگر نه ستایشگر ـ دست کم سپاسگزار یک نویسنده و منتقد ادبی کشور خود باشد ،

 در این روزگار غدّار خطیر می باید به حکم وظیفهء ملی و انسانی و فرهنگی

 در برابر اظهارات تحریک آمیزِ استاد ِ« سیاست زده » ای بایستد که متأسفانه

 پیرانه سر توسن ِ قلم و فکر به کژراهه سپرده است و چنانچه به نیروی خرد

 و به دست فضل و هنر (که امیدوارم سرانجام از آستین ایشان بیرون آید)

 مهار نپذیرد عِرض 40 ساله ای به نا روا برخی ِ سکّه ای ناسره

و بی مقدار خواهد شد. پس بر مبنای چنین واقعیتی ست که بر آنم

 تا تقریرات جناب دکتر براهنی را ( در حد توانایی خویش) پاسخ گویم :ـ

***
آنچه آقای براهنی در این دومقاله ابراز می دارند به لحاظ مضمون به دو گروه زیر

 تقسیم پذیرند :

ـ1 ـ آن دسته از افکار و سخن ها و حرف ها و پرحرفی هایی که تکراری اند

 و سابقه ای حدوداً 100 ساله دارند

ـ2 ـ آن گروه از اظهارات و نظراتی که برخی از آنها مخصوص خود ایشان اند

یا اگرچه تکراری اند بااین حال ، به واسطهء آن که از صافی ِ نگاه و قرائت خاص

 ایشان عبور می کنند و از شیوه و سبک خاص ایشان در نگرش و نگارش ِ پر طمطراق

ونثری رجز خوان و معارض ، بهره می جویند ، می شود آنها را مکنونات ضمیرِ ایشان

 انگاشت یا دست ِکم شکل ِ عرضهء سخن را حاصل ِ روحیهء طلبکار

 و پرخاشگر ایشان دانست.
به هر حال ، آنچه که از ابتدا تا انتهای اظهارات ایشان آشکارا و گاهی به مبالغه

 جلوه می فروشد ، روشی است که حضرت استاد با بهره مندی از ظرفیت ها ی فنی

 و حرفه ای خود به کار می گیرد تا تحریف های تاریخی وبرداشت های مجعول

 و مقلوب از مسئلهء زبان ها وا قوام و ملیت و فرهنگ ایرانیان را

(که غالباً دست ساختِ همسایگان روسی [سفید یا سرخ] یا ترک [میراث خواران

امپراطوری عثمانی ] یا دستپروردگان استعمار روسیه در نواحی

آن سوی ارس است ) به یک نظریهء قدرت خواهی و باج طلبی از ملت ایران بدل سازد

 و به نام دفاع از کثرت قومی و فرهنگی و زبانی ، و پشت نقاب انسان دوستی و

«فدرالیسم» وعباراتی از این نوع ، عوام زدگان و شستشو شدگان ِ فکری را بسیج کرده

ودر برابر استمرار وحدت ملی ایرانیان و در برابر مهم ترین و شکوهمند ترین عنصر

 وحدت بخش و اشتراک آفرین مردم سراسر ایران ، یعنی در برابر زبان فارسی به کار گیرد.

متأسفانه این است هدف و انگیزهء آقای براهنی در زحماتی که اخیراً بر دوش افکار قوم

 گرایانه و خطرناک خویش نهاده و فرسایش بی پروا و جسورانه ای که به قلم متفلسف و

 سفسطه گر و پر اُشتلُم ِ خویش تحمیل کرده است.

گفتیم که بسیاری از این تقریرات تحریک آمیز و بد سگال، همه روزه به کراّت گفته

می شوند و صفحات و سایت ها و اکران ها و بلندگوهای بسیاری از نشریات ِ حرفی و

 صوتی و تصویری را به اشغال خود در می آورند. باری امکانات هست

 و پول هست و سیاست و منافع گوناگون بیگانه درکار است و اسباب و ابزار

 ایران ستیزی از همه سو فراهم. اما به قول ِ شاعرآزادی و مرد فرهنگ و ادب ایران ،

 بهار :ـ

« گرفتم آن که دیگ شد گشاده سر
کجاست شرم ِ گربه و حیای او ؟ »


ـ«براهنیسم» در گفتار :(توضیحات مربوط به مضمون سخنان و روش« براهنیسم »
در پایان یادداشت ها با «اعداد رومی »(chiffres romains) مشخص شده اند.)

اما سخن بدین ها ختم نمی شود و هنوز به قول حافظ بازی های پنهان در پرده است . اکنون ببینیم و انگشت شگفتی به دندان گزیم و سخنانی را بشنویم که طرح آنها در جامعهء امروز ایران نه فقط به تجربه در غوغاگری و آزمودگی در سفسطه و تخلیط و تفلسُف متکی ست بل از کهن کینه ای جانشکار و غریزه ای تهی از حس تعلق به ایران و عواطفی بیرون ازهرگونه احساس مسئولیت ملی و انسانی ، مایه ها برده و بهره ها گرفته است.سخنانی که بیان آنها ، خاصه به این لهجه و لحن و لون به جسارتی دیده ناشده و به چشم و روئی کشف ناشده نیازمند است. و اینهمه منضمّ با و تعبیه در روش ها وترفندهایی ست که آشنایی با آن ها پیش از ارائهء فشرده ای از تقریرات استاد ، خالی از فایده نخواهد بود:ـ


براهنیسم در روش (3) :ـ

روش ایشان در جلوه ای کاملاً حرفه ای از ویژگی های زیر برخوردار است:ـ
ــ از اسباب و ابزار نقدنویسی در ادبیات و نیز از فنون قصه پردازی و «عنصر خیال» بهره می گیرد.( III )
ــ پرخاشگر و حمله ور است.ـ
ــ مظلوم نما و طلبکار است .ـ
ــ در برخی موارد غیر اخلاقی ، ضعیف کش و بی رحم است.ـ
ــ ترس افکن و تهدید گر است.(IV)
ــ پر مدعا و رجزخوان است.ـ
ــ از تحقیر و تحبیب بهره ور است.ـ
ــ از باج دهی به عوام برخوردار است.ـ
ــ فخرفروش عشیره و تبار و ولایت است .ـ
ــ وکیل مدافع خود خواستهء دیگران است .(V)
ــ به جناس سازی از عناصر نامتجانس متکی ست .(VI)
ــ بزرگنمایی و تقلیلگری، هردو ، ابزار تحریف و دعاوی دروغ می شوند.ـ
ــ مفاهیم مربوط به حوزهء ادبیات یا فلسفه و روانشناسی دستمایهء جدل سیاستگر و وسیلهء خلع سلاح حریف می شوند.ـ
ــ از «صنعت تخلیط الافکار» به تمام و کمال بهره می جوید. (VII )
ــ نفرت از زبان فارسی ، کار را از حوزهء نظر وعقیده به عرصهء آسیب شناسی و پاتولوژی فردی و اجتماعی می کشاند.ـ
ــ محور اصلی و هستهء گوهرین گفتار مبتنی بر یک اتنوسانتریسم بیمارگونه و پرستش نژادی (ترک) است.ـ
ــ و اینهمه «آوازه ها» به یک غرض غایی چشم دوخته و آن برانگیختن احساسات قومی ، بیدار کردن دیو نفاق و روشن کردن آتش کینه و حسد و نفرت در میان ملت ایران است . (VIII)
ــ بنا بر این تحریک آمیزو عاری از حس مسئولیت است.ـ

ـ2 ــ روایات « نونما »:ـ
ــ نقد استتیکی تصویر «سوسک» و نقد «هرمنوتیکی» واژهء «نمنه»
ــ نقد و تحلیل روانکاوی کاریکاتوریست جوان زندانی.ـ
ــ نقد شخصیت و افکار روشنفکران ، متفکران و ادبای ایرانی همچون هدایت ، شاملو ، نادرپور ، یار شاطر، جلال خالقی مطلق و ... به اتهاماتی از نوع نژاد پرست و شوینیست و باستان گرا و ... (و حتی اهانت به دکتر افشار و دکترشیخ الاسلامی با رَها کردن عبارتی دون شأن قلم). IX) )
ــ نقد باستان گرایی 80 ساله ( از رضا شاه به بعد).ـ
ــ دادخواهی قومی و نژادی در مقام وکیل مدافع همسر رضا شاه و مادر محمدرضاشاه. (X)
ــ براهنیسم بر این اعتقاد است که اعتلای زبان فارسی در طول تاریخ نتیجهء «حسن نیت» و«تسامُح»و«انساندوستی » شاهان وامیران ترک بوده است که 1000 سال سلطنت کرده و اجازه داده اند که زبان فارسی «در حوزه های مختلف شعر و فلسفه و عرفان ونثربدون مانع و رادع» توسعه پیدا کند« وگرنه ما امروز به جای زبان فارسی با زبان ترکی سرو کار میداشتیم».ـ
ــ از رواج موسیقی و تئاتر و رقص و انواع جلوه های فرهنگ و هنر ، و اسفالت شبانهء تبریز در سایه دستگاه یکسالهء حکومت پیشه وری که« پدرهمهء بچه های تبریز» خوانده شده ، ستایش می شود و توطئهء استالین و «ملت فارس» به نمایندگی قوام السلطنه برای کوبیدن «دموکراسی آذربایجان» به اهل روزگار یاد آوری می گردد.ـ
ــ تغییر جهان و بروز انقلابات و کودتاها وبرخی جنگ های داخلی در سال های اخیربه یاد خوانندگان آورده می شود. و نتیجه گرفته می شود که «بسیاری از ملت ها آزادی خود را به دست آورده اند» و چنین سرنوشتی برای «ملت های ساکن ایران» هم آرزو و مطالبه می شود.ـ
ــ آذربایجان باید «هویت خود» را اشاعه دهد.ـ
ــ سراسری شدن تعلیمات عمومی در کشور« یک خیانت به "ملت ها" بوده است» زیرا این "ملت ها" ناگزیر شده اند که به نفع «ملت فارس» از زبان خود دست بردارند.ـ
ــ زبان فارسی متکبر و مغرور است.ـ
ــ بر اساس دعوی براهنیسم :« با پول نفت "ملت عرب"زبان فارسی درایران ترویج شده است».ـ
ــ حذف زبان فارسی به عنوان زبان آموزش سراسری و ملی از مطالبات اساسی ست اگرچه تلویحاً عنوان می شود.ـ
ــ ایجاد اتحاد جماهیر ایران باید در دستور کار قرار گیرد.ـ
ــ آمار مراکز معتمد و ذیصلاح ِبراهنیسم فارسی زبانان ایران را 33درصد و بقیهء «ملت ها»ی ساکن این سرزمین را 67 درصد ارزیابی می کند.ـ
ــ طبق مطالبات براهنیسم دو زبانه کردن پایتخت هم از لحاظ سازمان های دولتی و ملی و هم از لحاظ تعلیمات و زبان ها و فرهنگ ها از اهمّ وظایف حکومت آینده (یا حال) است.(از ذکر دو زبان پیشنهادی خودداری می شود!)
ــ باید زبان ترکی در تهران رسمی شود، چون بنا به منابع آماری مورد اعتماد براهنیسم «ترک ها» دراکثریت اند ! همچنین می باید با توجه به همین منابع آماری بر اساس «اکثریت یا اقلیت کمّی»، (مقدم بر دموکراسی سیاسی ) دموکراسی زبانی در ایران برقرار شود!
ـ

بسیاری از این دعاوی ارزش پاسخگویی هم ندارند چرا که مهر بطالت خود را بر پیشانی خود حمل می کنند و تنها کاری که از آنان برمی آید لبخند طعن و تمسخری ست که برلبان اهل بصیرت می نشانند یا احساس تأسفی است که در میان اهل درد و دلسوزان این ملت و این سرزمین برمی انگیزند . از این رو نیک تر آن است که به اشارتی گذرا یا سکوتی گویا از کنار آن ها گذر کنیم. اما برخی دیگر از دعاوی، متآسفانه ریشه در جان سختی ها و سماجت هایی دارند که نزدیک به یک قرن است در اثر بمباران های فکری و ایدئولوژیک از خارج و داخل ایران ، همچون ویروسی در خانهء برخی ذهن ها نشیمن کرده و ریشه دوانده و حتی فروپاشی دیوارهای ستبر قلعهء روسی و مرگ جانکاه اردوگاه سوسیالیستی هم به ریشه کن کردن آنها توانا نبوده است. از این رو شایسته تر آن است که ( به ویژه برای آشنایی جوان تر ها و مردم با حسن نیتی که دراین اوضاع آشفته ، در معرض برخی «مارکِشی» های سیاسی یا ایدئولوژیک قرار دارند) بر آن ها تأکید بیشتری شود و همراه با توضیحات گسترده تری پاسخ داده شوند. ـ
در اینجا با اهمّ مسائل آغاز می کنم ودر میان آنها به اقتضای فرصت و مناسبت، اشاراتی به موارد جزیی تر (و گاه کودکانه تر) نیز خواهم داشت که اینجا و آنجا ، در میان این دعاوی بی بنیاد جاسازی و تعبیه شده اند:ـ
سخنان بزرگان و مشاهیر جهان-
کسی که زبانش را حفظ کند خدا عیب او را می پوشاند.  (امام علی «ع»)

کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا (ضرب المثل شرقی)

کار ریشه های تلخ و میوه شیرین دارد. (ضرب المثل آلمانی)

نگارش اندیشه ها، سرمایه آینده است. (ضرب المثل اسپانیائی)

قیمت و ارزش هر کس به اندازه کاری است که به خوبی می تواند انجام دهد. (امام علی «ع»)

به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن، و به هیچکس بدی نکن. (شکسپیر)

چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی مثل من رفتار کن. (کانت)

بهترین یار و پشتیبان هر کس بازوان توانای اوست.

برای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار. (لردآدیبوری)

کسی که به جلوی رویش نگاه نمی کند عقب می ماند. (مثل اسپانیولی)

بالاترین ارزش برای انسان اینست که راهی به شناخت خویش پیدا کند. (امام علی «ع»)

کسی که فقط به کمک چشم دیگران می بیند گول می خورد. (مثل فرانسوی)

همه کسانی که با تو می خندند دوستان تو نیستند. (مثل آلمانی)

میراثی گران بهاتر از راستی و درستی نیست. (شکسپیر)

اشخاصی را که از فرصت های مناسب زندگی خود کمال استفاده را می برند خود ساخته می گویند. (توتل)

ثروت و افتخاری که از راه نامشروع به دست آمده مانند ابری زودگذر است. (کنفوسیوس)

خوش بین باشید اما خوش بین دیر باور. (ساموئل اسمایلز)

کسی که از مرگ می ترسد از زندگی لذت نتواند برد. (اسپانیولی)

زینت انسان در سه چیز است ؛ علم، محبت، آزادی. (افلاطون)

ترقی مولود فعالیت دائمی است زیرا استراحت چیزی به جز انحطاط در بر ندارد.

آنان که به علم خود عمل نکنند مریض را مانند که دوا دارد و به کار نبرد. (دیمقراطیس)

گرز برزگ زندگی ممکن است سرم را بشکند اما گردنم را خرد نمی کند. (مثل چینی)

نیروهائی که برای انداختن کار امروز به فردا مصرف می شود غالباً‌ برای انجام وظیفه همان روز کافیست.

کسی که حرف می زند می کارد و آنکه گوش می دهد درو می کند. (مثل آرژانتینی)

کسی که خوب فکر می کند لازم نیست زیاد فکر کند. (آلمانی)

تنبلی، آدمی را خیالپرست بار می آورد. (پوسه نه)

بکوش در آبادانی دنیای خود چنان چه می خواهی دائم در آن زندگی کنی. (امام علی «ع»)

کسی که به پشتکار خود اعتماد دارد، ارزشی برای شانس قائل نیست. (ژاپنی)

نشانه و مشخصه عاقل ترین مردم، خوش اخلاق ترین آنهاست. (امام صادق«ع»)

کار، عشقی قابل رؤیت است.

آنکه روزگارش به تنبلی گذشت دچار عسرت و پشیمانی گشت.

اگر مردم را به حال خود گذاشتی، تو را به حال خودت خواهند گذاشت. (توماس مان)

آزادی در بی آرزوئی است. (بودا)

دیروز را فراموش کنید، امروز کار کنید، به فردا امیدوار باشید.

در عالم دو چیز از همه زیباتر است : آسمانی پرستاره و وجدانی آسوده. (کانت)

سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی.

هیچ کس به اندازه ابلهی که زبانش را نگه می دارد به یک مرد عاقل شباهت ندارد. (سنت فرانسیس)

تپه ای وجود ندارد که سراشیبی نداشته باشد. (مثل اسکاتلندی)

پیروزی، به دور اندیشی و محکم کاری است. (امام علی «ع»)

کسی که پرده از روی اسرار دیگران برداشت، رازهای پنهانش آشکار شود. (امام صادق «ع»)

هر که گره از کار مسلمانی بگشاید خداوند در دنیا و آخرت گره از کارش خواهد گشود. (امام حسین «ع»)

کسی که به اندازه یک دانه خردل نخوت در دل داشته باشد وارد بهشت نمی شود. (پیامبر «ص»)

کسی که شهامت قبول خطر نداشته باشد در زندگی به مقصود نخواهد رسید. (محمدعلی کلی)

تنها کسانی تحقیر می شوند که بگذارند تحقیرشان کنند. (الکس هیل)

من واقعاً فرمول دقیقی برای موفقیت نمی شناسم
ولی فرمول شکست را به خوبی می دانم
سعی کنید همه را راضی نگه دارید. (بیل کازبی)

 

زندگی شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست بگیرید.

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید.

کسی که همه راهها را می جوید، همه را از دست می دهد.

یکی از مهمترین راههای خوشبختی، حقیر شمردن مرگ است. (لوبون)

جامعه فرزانگی و سعادت می یابد که خو اندن، کار روزانه اش می باشد. (سقراط)

اگر می خواهی بنده کسی نباشی، بنده هیچ چیز نشو. (ژاک دوال)

بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او. (همیلتون)

دانش به تنهائی یک قدرت است. (فرانسیس بیکن)

سخاوت، بخشیدن بیشتر از توان است و غرور، ستاندن کمتر از نیاز. (جبران خلیل جبران)

دوست بدارید کسانی را که به شما پند می دهند نه مردمی که شما را ستایش می کنند. (دور وبل)

شاد ماندن به هنگامی که انسان درگیر و دار کارهای ملال آور و پرمسئولیت است، هنر کوچکی نیست. (نیچه)

ارزش انسان به داشته هایش نیست، به چیزی است که آرزوی بدست آوردنش را دارد. (جبران خلیل جبران)

می توان حقیقتی را دوست نداشت، اما نمی توان منکر آن شد. (روسو)

دانستن کافی نیست، باید به دانسته خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)

دنیا بسیار وسیع است و برای همه جائی هست، سعی کنیم جای واقعی خود را پیدا کنیم.

هر اقدامی اگر بزرگ باشد، ابتدا محال به نظر می رسد. (کارلایل)

آدمی ساخته افکار خویش است، فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است. (موریس مترلینگ)

به توانائی خود ایمان داشتن نیمی از کامیابی است. (روسو)

کسی که حق اظهار نظر و بیان فکر خود را نداشته باشد، موجودی زنده

 محسوب نمی شود. (مونتسکیو)

زندگی دشمن شما نیست، اما طرز فکرتان می تواند دشمن شما باشد. (ریچارد کارسون)

اگر تنها از امید انتظار معجزه داری در اشتباهی،

امید باید با حرکت توأم باشد. (محمد اقبال)

اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد ،

سعی و عمل دیگر معنی نداشت. (موریس مترلینگ)

فضائی بین پندار و عمل وجود دارد که با پشتکار پیموده می شود. (جبران خلیل جبران)

این که چقدر زمان داری مهم نیست چگونه می گذرانی مهم است. (لینکلن)

انسان هرگز حتی به مرگ هم تسلیم نمی شود مگر زمانی که اراده اش ضعیف باشد. (ادکارآلن پو)

همانا زندگی چیزی جز عقیده و جهاد نیست. (امام حسین «ع»)

انسان نمی تواند به همه نیکی کند، ولی می تواند نیکی را به همه نشان دهد. (رولن)

نوابغ بزرگ زندگی نامه بسیار کوتاهی دارند. (امرسون)

نه ترن، نه ریل ها، اصل نیستند، اصل حرکت است. (ژیلبر سیسبرون)

مصمم به نیک بختی باش، نیک بخت می شوی. (لینکلن)

بدی را با عدالت پاسخ دهید، مهربانی را با مهربانی. (کنفوسیوس)

اگر می خواهی در برابر قاضی نایستی، قانونمند زندگی کن. (ولتر)

شاخ پربار سر بر زمین می نهد و عظمت آن هم چنان در فروتنی او جلوه گر است. (گاندی)

تولد و مرگ اجتناب ناپذیرند، فاصله این دو را زندگی کنیم. (سانتابان)

خداوند همه چیز را در یک روز نیافریده است پس چه چیز باعث شده که من بیندیشم که می توانم همه چیز را در یک روز بدست بیاورم.

زندگی دشوار است اما من از او سرسخت ترم.

همت آن است که هیچ حادثه و عارضه ای، مانع آن نگردد. (ابن عطا)

مرد بلند همت تا پایه بلند به دست نیاورد از پای طلب ننشیند. (کلیله و دمنه)

صاحب همت در پیچ و خم های زندگی، هیچ گاه با یاس و استیصال رو به رو نخواهد شد. (ناپلئون)

سرچشمه همه فسادها بیکاری است، شیطان برای دست های بیکار، کار تهیه می کند. (پاسکال)

کار و کوشش ما را از سه عیب دور می دارد، افسردگی، دزدی و نیازمندی. (ولتر)

بیش از حد عاقل بودن، کار عاقلانه ای نیست. (مثل فرانسوی)

جواهر بدون تراش و مرد بدون زحمت ارزش پیدا نمی کنند. (مثل چینی)

از دشتمن خودت یکبار بترس و از دوست خودت هزار بار. (چارلی چاپلین)

علت هر شکستی عمل کردن بدون فکر است. (الکس مکنزی)

بدبختی انسان از جهل نیست از تنبلی است. (دیل کارنگی)

آنچه ما بکاریم درو می کنیم و سرنوشت ما را به جزای کارهایمان خواهد رسانید. (اپیکوس فیلسوف)

بدون باختن برنده نمی شوی. (مثل روسی)

انسان فرزند کار و زحمت خویش است. (داروین)


اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند، هر چه به ایشان نزدیک شوی عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و

 

مردم پست و دون همانند سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند. (گوته)

 

 سخنان بزرگان واندیشمندان(ذرات طلائی /۲ ترجمه فرزانه شیدا*

 

 http://iran.blogme.com/سایت جاودانه ها

به مدیرت آقای همدانی:

ذرات طلایی 2 نوشته فرزانه شیدا

 


بنام یگانهء هستی خداوند یکتا

نام این کتاب که شامل دو کتاب الهامی در راه زندگی  و برگزیده ای

 ازسخنان أورد بزرگ است را ذرات طلائی می گذارم:

GULD  CORN  به معنی ذرت طلائی

در اصطلاح نروژی  سخنان بزرگان را ذرت طلائی می نامند


واین خود بهانه ای شد که نام کتب ترجمه شده را با  ذرات طلائی بگذارم

و البته با ذکر نام کتب ترجمه شده
با امید  اینکه  مورد قبول واقع گردد
و امید  که ضعفها وکم وکاستی ها را بخشیده
و با  مترجم  در میان بگذارید تا هرچه بیشتر
در بهتر سازی این کتاب بکوشیم

فرزانه شیدا

 Farzaneh Sheida

 فارسی شکر است:

پیشگفتار :

HERMONSNS GAVEBØKER
(جولیته  کلارک  هرمونس  فُورلاگ )


INSPIRASJON  PÅ  VEIEN
هدیه ای  از  "هرمونس"

  الهامی در راه زندگی
نام نویسنده:جولیته  کلار ک هرمونس فُورلاگ
Juliette Clark  Hermon  Forlag


این کتاب درجلدی کوچک و جیبی است  واولین بار  20 سال پیش
انتشار یافته است  و  بارها تجدیدچاپ شده است
وآنچه اکنون در اختیار مترجم قرار دارد چاپ سال 2003 می باشد
نویسنده کتاب همزمان با این کتاب, کتب دیگری با همین اندازه در زمینه های متعدد راه زندگی را  انتشار داده است

نام این کتابها عبارتند از:

دانائی درراه زندگی
امید در راه زندگی 
آرزوها در راه زندگی
صلح وآرامش در راه زندگی
 دوستی در راه زندگی


در پشت جلد چنین درج گردیده است ::
این  کتاب برای  آنان است  که میخواهد  زندگی  را
دوباره  از نو  با  دیدگاهی  دیگر  شروع کنند!
و این  کتابی  مثبت  و محرک با  الهامی ست برای ما
تا آرزوها ,  رویاهای خو د  را  با به حقیقت تبدیل  کنیم 
و ما  را  یاری میدهد  که  راه  قلب  خود را  دنبال   کنیم
کمکی است تا  رشد کرده و از  شانسها و   امکانات خود       
و درهرکاری که انجام میدهیم مثبت اندیش باشیم!

 

فصل اول :


*از همه آنچه داری استفاده کن*
دینکی کئی


هرآنچه را  که  برای آن تلاش کرده ای در روح تو جایگزین خواهد شد!
دیوید استار یُوردان


هیچوقت میان بری پیدا نمیشود بسوی جائی که ارزش سفر را

داشته باشد! بورلی سیلیس

BEGNNELSER
آغاز ها:


هرگز نترس برای فاصله هایئی که میان آرزوها ورویاهایت با حقایق وجود دارد
همانقدر که بتوانی رویایش را داشته باشی میتوانی انجامش دهی!
بلوا دیویس


در شروع هرکاری  هرگز معلوم نیست که  چه نتیجه ای  بدست میآوری
اما اگر انجامش ندهی هرگز نتیجه ای بدست نخواهی آورد
ماهارا گاندی


در آن بالاترین ودورترین نورهای خورشید هدف بزرگ من قرار دارد
این ممکن است ندانم کی یا چه موقع  بآن میرسم, اما من میتوانم نگاه کنم در زیبائیهای آن و
آنرا باور داشته باشم وسعی خود را انجام دهم که بآن دورترین برسم
اوئیس مآی الکات


همیشه باانجام آنچه ضروریست و آنچه که انجامش امکان پذیر است
شروع کن پیش از آنکه  آنچه را ممکن بود , ناممکن کنی وفرصتها را ازدست بدهی
فرانس از سیسیل

GJØR  ALT   NÅ
همه چیز را آلان انجام بده:

همه آنچه را که میتوانی یا رویایش را در سر داری که انجام دهی , انجام بده
گوته

آیا آدمی جدی هستی؟پس از امکانات استفاده کن
جرأت: جسارت میآورد و قدرت و جادو را در خود دارد
تنها شروع کندر چرخشها دور زدنها تفکر کردن
شروع کن و وکار را باتمام برسان!
گوته

بیشترین شادی جهان در شروع کردن است!
گاسپر پاووس


ALL Vekst er et steg ut i det ukjente:
همه رشد انسان  در پا گذاشتن در میان ناشناخته هاست!!
هنری میلر


VEKST, FORANDERIN ,LØFT  VINGE....,
رشد , تغییرات , وباز کردن بالها....
تغییرانت چون درخت بما شاخه هائی میدهد
که اجازه داشته باشیم رشد کنیم و بزرگ شده و به بلندی ها برسیم
گائولینه کئزار

مبارزه طلبی باعث کشف چیزهائی در شما میشودکه شما در وجود خود از آن بی خبر بوده ای و
آنچه  شما را به رشد کردن مجبور میکند همان نیزباعث میشود
 که بتوانی راه های طولانی تری را طی کنی!
سیسیلیه تیسوُن


همه آن چیزهائی را که دستهای تو میخواهد انجام دهد
با بیشترین قدرت انجام بده!
فّرا سالموس أورد  اس پروک

 Å   FYLLE   TIDEN:
 پُر  کردن زمان :


با یک لبخند بیدارشو   و بدنبال زندگی  بگرد...
زندگی کن لذت ببر طعم آنرا مزه کن
عطر انرا به مشام بکش
و احساسش کن
این یعنی زندگی کردن!
جُو کناپ


پرکن زمان را , چراکه این  یعنی خوشبختی و
زمان خود را از دست مده با تاسف , اندوه  و یا حتی تشویق بیهوده!
پالف والد امرسون


پر کردن زمان هرروز, بتو جوانی, سلامتی, استعداد, وامید خواهد داد
بدانگونه که همه زندگی تو چون اعجازی خواهد بود با دنیائی خاطرات  خوب!
پم برآ وُن


هرروز  د ر یک هر ثانیه
   زندگی  مجدد برای ما شروع میشود بهتر آن است که به درستی
باآن ملاقات کرده همواره به جلو نگاه کنیم
 نه در تمام مدت به پشت سر!!
یرمُو.ک.یرمُو

GJØR DET, TRO DET!!
*انجام بده وباور داشته باش*


هیچ چیزی بیشتر باعث شادی انسان نخواهد شد که  دستها را بالا زده و
مرزها را جابجا کند  وما انسانها میدانیم که این همیشه ممکن است!!
آنیه دیلار


در واقعیت , پیشرفت دلایل خود را دارد  که  زنان  ومردان  عامی
حاضر به  قبول درستی آن نیستند و حتی سعی نمیکنند که آنرا امتحان کنند!!!
روُسل  .دبلیو. داون روپ


ما باندازه کافی انسانهائی دارییم که بگویند  :همین است که هست
اما ما نیاز به به کسانی داریم که بگویند :میتواند اینگونه باشد!!!
روبرت أوربین

*SATS   PÅ   DET`*
باور کن و روی آن حساب کن! که:

 

همه آرزوهای ما میتواند برآورده  شوند اگر
ما  خود آنرا باور کرده شروع نمائیم و آنرا انجام رسانیم!
والت دیسنی

تو صدردصد بازنده خواهی بود
در شانس هائی که هرگز نخواستی امتحان کنی!!!
(کنایه بر اینکه وقتی شانسی را هر گز امتحان نکرده ای چگونه میخواهی برنده باشی)!!!
وین گرتیسکی, اف


ماه را نشانه بگیر اگرچه ممکن است
تیر تو به خطا برود  درمیان ستاره گان  ما را نشانه بگیر!
لس برأون


دانش زندگی را هر چقدر بدانی وبخوانی
باز هرگز جایگزین این نمیشود که تو  قدمی از قدم برداری
وخود بیآموزی!
ام.اس. ریچارد

*HKKE LEGG SMÅ PLANER*
هرگز برنامه ریزی های کوچک نکن!


برنامه ریزی های کوچک هیچ جادوئی را در خود ندارند...
همیشه ارزوها وبرنامه ریزی های بزرگ داشته باش
و هدفت را بروی امید و کار وتلاش بگذار!
دانیل .اچ . برآن هایم


زندگی را با پشتی برافراشته ملاقات کن
نه خمیده وافتاده!
«ناشناس»


با قدمهای محکم وثابت بسوی رویاها وارزوهایت برو!
زندگی راآنگونه زندگی کن که دوست داری زندگی کنی!
هنری دیوید تورنو


قلبت را در جلوی خود پرتاب کن و
دوان دوان بدنبالش روان باش تا دوباره قلبت را بدست بیآوری!
« یک اصطلاح یا مثل عربی»


هرگز از برداشتن قدمهای بزرگ ترسی بدل راه نده.
تو هرگز نمیتوانی از یک هرگز از یک دره یا پرتگاه نمیتوانی با گامهای کوچک بپری!
دیوید لُوید جورج


TRO  DU  KAN !
باور کن  «میتوانی!»
باورکن: که میتوانی و آنگاه  براستی  میتوانی!!!
باور کن:که تو میخواهی آنگاه تو خواهی داشت!!!
خودت را ببین در زمانی که خودرا برای هدفت به تقلا می اندازی
و واینرا میخواهی که برآورده کنی!!

خواستن توانستن است , خود را باور کن  !!!
گاردنر هانتیگ

این مشخص است که ما در شور وشعف آتیشن رویاها وآرزوهای خود باشیم
وحتی بگونه ای غیر واقعی در مورد آن فکر کنیم
ولی این هم بعید نیست که « ناشدنی ها»  نیز اتفاق بیافتد!!!
کولین.پ.سیسون

بخدا با تمامی عظمتی که میتوانی عشق بورز تا اون نیز بحشی از آرزوهای قلبی خود را برای تو برآورده سازد!
کونگ دیوید( پادشاه دیوید)

باور که تو چه هستی آنگاه تو همان خواهی شد
(کنایه بر :هرگونه خود را باور داشته باشی همان خواهی شد)
ارنست هُلمز

هر روز جدید روزی با امکان هائی تازه برای آغاز وشروعی جدید است تا از نو آغاز کنی
از آن لذت واستفاده ببر و.... سعی کن بهتر ببینی تا همیشه آماده باشی
جو پتی

وقتی کلمات قدیمی برزبان ما می میرندآنگاه سرودی تازه بر قلب جاری می گردد!
رابین درانته تاگور

دوبار شروع کن...دوباره اشتباه کن... و بهتر اشتباه کن!
(کنایه براینکه: از اشتباهات خود نترس چراکه اینگونه بیشتر خواهی آموخت)

با هرآن اتفاقی که  رخ میدهد...باز ادامه بده و....باز امتحان کن و اشتباه را نیز بیآموز..هربارکه اشتباه کردی
از نو شروع کن و به رشد خود ادامه بده تاقویتر شوی تا آنجا که خود را در مرکز هدف خویش بازبیابی
آنه سولی وان

در زمانهای سخت است که ما بزرگ شده رشد معنوی میکنیموقدرت بیشتر بدست می آوریم,
همیشه دیوارها ممکن است در مقابل ما قرار بگیرند
وهمیشه ما باز به شکستن آن خواهیم پرداخت
واین جنگی ست برای پرورشما تا قدرتهای  بیشتر وجدیدی در درون خود را یافته وبه کمالی بیشتر برسیم
اسلاند  گود  رابین  سُن

انسان بایددر لحظه های سخت و در روزهای بد و تاریک زندگی  از آرزوها ورویاهای خود حمایت کند
تا  زمانی  که  خورشید بدرخشد  و  نور آن تا  همیشه و بطور مداوم    به زندگی   او روشنی  ببخشد
وادرُو  ویلسون

ما همگی در فضا  هستیم اما تعداد کسانی که به ستارگان نگاه می کنند, معدود است!!!!
اسکار وایلد

زمستان  در مقابل چشمان من است , اما در قلب بهاری ابدی ست
ویکتور هوگو

آینده را با امید و شهامت ,شعفی آتشین وانرژی , شور وشادی  و پشتکار   ملاقات کن
از این خواهی توانست  , یک زندگی بسازی که ارزش زندگی کردن را داشته باشد
پم  برأوان

اگر تو چییزی را از ته دل آرزو کنی میتوانی آنرا بدست بیآوری
واین صبر وکار سخت وتلاشیدرستوزمان زیادی  نیاز دارد
اما تو میتتوانی اگر بخود اجازه انجام آنرا بدهی
باورتو  ترا پیش خواهدبرای هربرای بدست آوردن آرزوی تو
مارگو جونز

LEV !GRIP DAGEN!
زندگی کن!وروزها ی خود را بدست بگیر

من نمیخواهم به پایان زندگی خود برسم وبدانم تنها مندرازای عمرم را

گذرانده ام.

من میخواهم آنگونه زندگی کنم که بدانم از عرض زندگیم  با همه امکانات  آن نیز بهره برده ام
دانی آکر من

زندگی کوتاه تر از ان است که بخواهیم انسانی کم یا کوچک باشیم
بنژامین دیسرایلی
*یک زندگی گرممشتاقانه ورنده در یاد گرفتن ,آرزوی  دانستن و دانش
احساس کردن , اندیشه کردن و عمل کردن است
این ان چیزی است که من میخواهم ونه هیچ چیز دیگر!!
کاترینه مانی فیلد

هرکاری را که انجام میدهی هرچه که هست با قلب وتمام روح خود انجام بده!
برنارد باروچ

فقط دوراه برای زندگی کردن ما وجود دارد: 
اولی آنکه هیچ چیز معجزه نیست
دومی آنکه همه چیز معجزه است!!!
آلبرت اینشتن

Du   Alene
تو تنها !!!!

من فقط یکنفر هستم, اما بحرحال یک نفر م.
من نمیتوانم همه کاری را انجام دهم, امامن
میتوانم بهرحال کاری را انجام دهم.
اما برای اینکه نمیتوانم همه کاره باشم وهمه چیز را انجام دهم اما ازاینکار خود را
منع میکنم که کمکاری کنم  در کارهائی که میتوانم انجام دهم!!!
ادوارد .ا. هال

 FLY  FRITT
آزادانه پرواز کن


هیچ  پرنده ای نمیتواند  أوُج  بگیرد  مگر با  بالهای  پرواز  خویش!
ویلیام بلک

روح و نفس خدا دورادور  وهمراه  من  است,  چرا که   او  مرا
بَرده این کرده است تا  پیوندی داشته باشم با  مردمان  فقیر.
او مرا فرستاده است تا مرحم قلبهائی باشم که  شدیدا است   
وفریاد بزنم آزادی را در برای زندانیا نو برای آنگه نابیناست
برای آنکه آزادی را  در دنیا  نشانه ای کنم 
برای آنکه  روح  خداوند را فریاد زده باشم
حضرت مسیج

LIVSGNIST
جرقه های زندگی

اینکه با آتشهای درونی بسوزی
ووشادی را همچنان در دل داشته باشی
خود یک موفقیت در زندگی ست!
والتر پاتر

من همیشه   همه چیز را برای خود ارزو دارم
از این رو من هرگز در زندگی عقب نخواهم کشید وپیش خواهم رفت!
ماریه لن رو

یایان این کتاب  الهامی در راه زندگی اثر  جولیته  کلار ک هرمونس فُورلاگ

فصل دوم

نام کتابی که در پی می آورم برگزیده ای ازسخنان أورد بزرگ است

که بدین ترتیب است :

سخن ناشر:امیر همدانی: کتاب برگزیده ای از سخنان اُرد بزرگ
به کوشش فرزانه شیدا
سراینده ایرانی مقیم نروژ
پانزدهم مهر 1340 در تهران چشم به جهان گشوده است
در خانواده ای با 6 فرزند ، او  دومین  فرزند خانواده  است
ودر سن 15 سالگی اولین دوبیتی خود را سرود


گفتی که مگیر سخت بر دهر
تا  باتو  نکرده این جهان   قهر
کیکی ست جهان ولی   ندانی
در مایهء  آن  زده  شده   زهر


رشته فرهنگ وادب را در دبیرستان رابعه بپایان رسانید
هفت سال پس از آن ازدواج نمود و پس از یک سال صاحب فرزندی پسر گشت
در سال 1367 به خانواده اش به کشور نروژ مهاجرت نمود
وبه فراگیری زبان نروزی پرداخت و پس ازدوسال ونیم مدرک زبان نروژی را گرفته
و سپس در رشته دکوراسیون ویترین و بوتیک دوره های فشره ای را گذراند
در سال 1373 صاحب دومین فرزند خود که دختریست شد
در سال 1376(SMODدر دانشکده  اس . مُد (
وطراحی مُد (faction_Design )در دو رشته دوخت وهمچنین طراحی و دیزاین
نام نویسی نموده ودر سال 2000 فارغ التحصیل شد.
در حال حاضر پنج دفتر شعر را دارا ست که در سبکهای کلاسیک (غزل/ قصیده /رباعی..)
و همچنین شعر نو و  شعر طنز و  ترانه می باشد
برگزیده ای از سرودهایش توسط نشر اینترنتی جاودانه ها منتشر شده است
که با استقبال بی نظیر هموطنان روبرو گشته است
دارای سایت اختصاصی ف.شیدا ست که مشتمل از چهار دفتر می باشد:

*آشیانه ء     شعر
*در آغوش    شعر
*در کنج خلوت شعر
* درکوچه  باغ  ترانه
به آدرس:
www.fsheida.com
و وبلاکهای:
http://fsheida.blogfa.com
http://fsheida.persianblog.ir
*نشر اینترنتی جاودانه ها*

 بخش نخست
أرد بزرگ : آدم های بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند

اُرد بزرگ : آزادی بدون دانایی بدست نمی آید

اُرد بزرگ : آن که همزمان پرسشهای پراکنده در حوزه های گوناگون می پرسد ،

تنها می خواهد زمان و نیروی شما را تباه سازد

اُرد بزرگ : آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است

اُرد بزرگ : آن که حق نپوید ، گرفتار آمیزش ، با اهریمن است ، فرزند این آمیزش ،

 فتنه است و شورش.

اُرد بزرگ : روانی که درد روشنگری و گسترش خرد را ندارد به سختی بیمار است

اُرد بزرگ : آن که در بیراهه قدم بر می دارد آرمان خویش را گم کرده است

اُرد بزرگ : آنان که از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند!

اُرد بزرگ : آنانی که خویی جانور گونه دارند و تنها در پی زدودن گرفتاریهای

 خویشتن و یا گهگاه افزایش قلمروی زمینی خویش هستندبزهکاران روزگارند.

 نشانه آنها بر گیتی هم تراز ریگ کوچکی در کرانه دریای بشری نیز نخواهد بود

اُرد بزرگ : آدم پول دوست راه های احساسش ، کم رفت و آمد است

اُرد بزرگ : آدم بی مایه ، همه افراد را ابزار رسیدن به خواسته های خویش می سازد

اُرد بزرگ : آدمی با گرفتن کینه دشمن ، زندگی را بر دوست نیز تنگ می کند

اُرد بزرگ : آدم خودباور ، هیچ گاه برای رسیدن به پول ، ارزشهای آدمی را

 زیر پا نمی گذارد

اُرد بزرگ : آدمیان امیدواراند ، جاودانه باشند که این هم جز با نیکی و

از خودگذشتگی برای دیگر آدمیان بدست نمی آید

اُرد بزرگ : آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند

اُرد بزرگ : آدم های ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند!

اُرد بزرگ : اگر آماده نباشیم بهترین بخت ها را نیز از دست خواهیم داد ،

 و کسی که آماده نیست

کمتر به پیروزی خواهد رسید ، آمادگی یعنی بروز بودن داشته ها و دانش بیشتر

 در هر پیشه و کاری .

اُرد بزرگ : آن گاه که سنگ خویشتن را به سینه می زنیم نباید امید داشته باشیم

همگان فرمانبردار ما باشند

اُرد بزرگ : آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ،

می توان پی برد، تنها خواسته و آرزوی آنها گواه آینده است .

اُرد بزرگ : آیا از بخشندگی و مهربانی که نخستین منشهای خداوند است ،

 در ما نیز نشانی هست ؟


بخش دوم

اُرد بزرگ : گفتگو با خردمندان و دانشوران ، یک گوهر و پاداش کمیاب است .

اُرد بزرگ : گیتی ، برای آدم ، آن اندازه کوچک است ، که مجالی برای کژی و ناراستی باقی نمی گذارد .

اُرد بزرگ : گاهی تنها درمان روانهای پریشان ، فراموشی است.

اُرد بزرگ : چو گرمای تن مردان کهن به آسمان پر کشید به گرمای خود ، تن هواخواهان اندیشه خویش را گرما دهند .

اُرد بزرگ : خودبینی ، چنبره و محیط گیراییش درون است و افتادگی ،

پیرامون و بیرون ماست و این می تواند همگان را به سوی ما بکشاند .

اُرد بزرگ : اگر برای رسیدن به خواهشها و آرزوهای خویش زور گویی پیشه کنیم ،
پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید که دیگر زورمان بدانها نمی رسد .

اُرد بزرگ : خرد ، باید نخستین خواست آدمیان باشد . چرا که بی خرد ،

 چیزی برای خود ندارد .

اُرد بزرگ : خودرای ، تجربه مرگبار تنهایی را ، پیش رو دارد .

اُرد بزرگ : خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما

خواهد انجامید .

اُرد بزرگ : خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست .

اُرد بزرگ : خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است .

اُرد بزرگ : خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است .

اُرد بزرگ : خودت را بشناس اما به آن مبال

اُرد بزرگ : خواهش مراد از مرید خاموشی و ژرف نگریست ،

و خواهش مرید از مراد ، نشان دادن مسیر پیشرفت .

اُرد بزرگ : انگاره ای (ذهنی) که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد

 ناتوان و بیمار است .

اُرد بزرگ : دل کیهان را که بگشاییم این سخن را خواهیم شنید

 " هر کنشی واکنشی را در پی دارد " پس بر این باور باشید !

که همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود.

اُرد بزرگ : دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم

پرورنده خرد و راهنمای زندگی .

اُرد بزرگ : در هر سرنوشتی ، راز و اندیشه ای نهفته است .

اُرد بزرگ : در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری .

اُرد بزرگ : در دوی زندگی ، همیشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و

همیشه با خود بگو تنها یک گام پیشترم ، تنها یک گام .

اُرد بزرگ : زیباترین خوی زن ، پاکدامنی اوست

اُرد بزرگ : رَد راستی ، رَد خویشتن است

اُرد بزرگ : رویش باغ سکوت ، در هنگامه غوغا ارزشش را نشان می دهد

اُرد بزرگ : رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی

اُرد بزرگ : رسیدن به بن و سرچشمه زندگی تنها با شستشوی اندیشه از نابخردی و پندار از ناپاکی است

اُرد بزرگ : رازها در هنگامه شادی و پایکوبی آدمی است .

اساس فراموش شده جهان فلسفه ، تعریف درست این چگونگی هاست .

اُرد بزرگ : دارایی با ارزشتر از تندرستی ، نمی شناسم

اُرد بزرگ : پیرامونیان ما چه بخواهیم و یا نخواهیم بر اندیشه های ما

رخنه و اثر خواهند کرد

اُرد بزرگ : توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید

اُرد بزرگ : ریگهای ساحل خرد ، نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست

اُرد بزرگ : تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی

 بر آورده می سازند

اُرد بزرگ : پیوند پاک ، پیوندی ابدی است

اُرد بزرگ : پرنده کوچک دلت را برای من در بند مکن

اُرد بزرگ : پشیمانی، اولین گام برای پوزش است.

اُرد بزرگ : پرتگاه می تواند بر آورنده روان و یا کشنده تن باشد .

ارد بزرگ : پیران جهان دیده برای گفتگو سدی برپا نمی کنند .

اُرد بزرگ : برای آنکه درویش شوی ، نخست با خود یکی شو .

اُرد بزرگ : برای آنکه پرواز کنی ، پیکر خویش را به حال خود رها مکن .

اُرد بزرگ : برای گردش دوروزه ، توشه ای سه روزه همراه ببر ، و اگر توان

رسیدن به خواسته زندگی ات را دو هزار گام می دانی خود را آماده پیمودن

 سه هزار گام بنما ، چرا که شتاب در هنگام رهسپاری نباید کم شود .

اُرد بزرگ : برای ماندگاری ، پنداری جز پاکی روان نداشته باش .

اُرد بزرگ : برای نزدیکی و همگرایی دودمان خویش ، کمک بهم و ستیز

با نادانی و ناراستی را در پیش گیرید .

اُرد بزرگ : برای بدست آوردن گنج خموشی ، بارگاه دانش ات را

بزرگتر بساز .

اُرد بزرگ : تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای گیتی است

بسامدها : امواج .
ودر نهایت:

با تشکر از اینکه زمانی را با این مجموعه همراه بوده اید و به امید آینکه

استفاده کافی برده باشید

باآرزوی اینکه همگان در پناه سایه او که مظهر عشق, محبت , آرامش,

دوستی و صلح  است .

امید روزگاری با موفقیت وشادی داشته همواره موفق وشادمان باشند

سرآغازی داشتم با نام تو که همواره همراهم بوده ای

و به پایان می برم با یگانه نام تو که هرگز رهایم نخواهی کرد

 چه در شادی چه غم*


فرزانه شیدا
شهریور 1386

 وهمچنان معتقدیم زیبا ترین زبان، زبان فارسی است

در |درد